فقر و فراق
نویسنده : سید حسین یادگارنژاد
امتیاز اعضاء : 0
امتیاز منتقدین : 0
برای امتیاز دادن به داستانها وارد شوید.
با چشمان پر از اشک، زل زدهبود به گلهای قالی: با تولد تو، مادرت سرِ زا رفت. اگه دوا و دکتری بود، حالا دو تا ماه تو این خونه داشتم...
ارسال