نقد داستان : این که نگاه تان زاویه تازه ای داشته اولین نکته قابل توجه متن است. به چیزی توجه کرده اید که کمتر بدان توجه شده.
به نظر حرکت شما در رقم خوردن یک داستان کوچک کامل بوده. ما چیزی در نوشته کم نداریم. نوشتن داستان کوچک مانند آن است که شما یک نقطه را به عنوان کانون و مرکز متن در نظر بگیرید و تمام آن چه روی صفحه قرار است بیاید به تناسب آن نقطه و محور باید باشد. بدین ترتیب هر چیزی که لازم نباشد میتواند از دامنه شمول متن خارج گردد. حرکت داستان کوچک یک حرکت حجمی است و برای همین ما آن را کوچک می گوئیم تا کوتاه. در حجم، جایی برای دور رفتن نیست. همه چیز در محیط یک دایره حرکت می کند فقط و مرکز محور است و توجه کانونی هم دارد. داستان شما تمام چیزهایی را که رقم زده دقیقا در محیط دایره قرار دارند و به نظر هیچ چیز اضافه ای نداریم.
فقط کمی زبان شاید باید بهتر شود. می شود برخی کلمات بارز را از متن کم کرد. چیزی که مشخص است نیازی به گفتن ندارد و یا چیزی که گفتنش ضرورتی ندارد. بر ای نمونه اولین کلمه متن شما یعنی "مرد" نیازی به گفتن ندارد. مرد و زن بودن در این جا خیلی مهم نیستند پس لزومی به ذکر جنسیت نیست. "با حلقه ای پر از ساعت از روبرو می آمد" این خیلی ادبیتر به نظر میرسد.
این که مرد نابینا تشخیص داده باشد کسی که از روبرو می آید مرد است هم مشکلی نیست و قابل قبول است چرا که آدم های نابینا قابلیت های مختلفی برای جبران نقیصه خود دارند که یکی تشخیص صدای پاهاست.
اما در جمله انتهایی باز هم کلمه "مرد" اضافی است و بهتر است حذف شود. ادبی تر است که خیلی راحت بگوئیم "نگاهش کرد".
جمله پایانی متن جمله تاثیرگذاری است. نابینایی و بیدستی عناصر جالبی هستند که کنار یکدیگر قرار گرفته اند. داستان ساده و احساسی و قابل فهم است.