بنام خدا
#⃣ این خانه مرد دارد...
زنگ خانه بصدا در آمد. دختر با ترس دکمه در بازکن را زد. تند کفش پدر مرحومش را در جاکفشی گذاشت. شلوار پدر را به چوب لباسی آویزان کرد. قاب عکس پدر را از روی دیوار برداشت و گفت: «ببخشید بابا.» پشت مبل پنهان کرد. به قاب عکس مادر نگاه کرد با صدای لرزان گفت: «مامان برام دعا کن!»
درِ اتاق خواب را بست. چادرش را سَر کرد. زنگ در ورودی زده شد. تند پشت در رفت. زیر لب گفت:
«خدا کنه آدم چشم پاک و با خدایی باشه.»
در ورودی را باز کرد. آرام به لوله بازکن گفت: «سلام؛. بفرمایید...»
✍ مربم بزرگی
نقد داستان : (لطفا ابتدا عضو انجمن شوید)
نوشته شما به یک معضل اجتماعی پرداخته است. تنهایی دختران و زنانی که والدین و یا شریک زندگی خود را از دست داده اند. معمولاً چنین افرادی در خطر مواجهه با آدم هایی هستد که به دنبال سوءاستفاده از ایشان اند. این آدم های سوء استفاده کننده از هر قشر و جایگاه و طبقه ای هم می توانند باشند حتی لوله بازکن ها. نمونه ای از این داستان را در همین سایت و در بخش داستان تالیف از قلم خانم رحمانی داریم.
حس ترس و اضطراب داستان خوب درآمده. و حرکات دختر این ترس را ساخته و القا می کند. این حس همان نکته اصلی داستان است که خواننده باید بدان برسد. ما قرار است وضعیت این چنین زنان و دخترانی را از روی احساس آن ها درک کنیم و نه صرف شنیدن اخبار و گزارش آن ها.
انتخاب کنش ها و رفتار دختر هم خیلی خوب و طبیعی است و می تواند از سوی خواننده باورپذیر باشد.
تنها به چند نکته بایست توجه نمائید:
اول در این جا "قاب عکس پدر را از روی دیوار برداشت و گفت: «ببخشید بابا.» پشت مبل پنهان کرد". جمله از لحاظ ساختار و خوانش مشکل دارد. بهتر است نوشته شود: " قاب عکس پدر را از روی دیوار برداشت با «ببخشید بابا.» پشت مبل پنهان کرد".
دوم برداشتن قاب های عکس است. اتفاقاً باید این قاب ها باشند تا حس حضور والدین از طرف غریبه درک شود. تنها زمانی قاب های عکس برداشته می شوند که مشخص کرده باشند عکس افراد مرحوم شده اند. وجود نوار سیاه یا هر نشانه ای بر قاب این فوت شدن را می رساند. اما شما نشانه ای ذکر نکرده اید پس چرا باید فکر کنیم هر کس عکسش در خانه بود حتماً فوت کرده؟
با انجام این اصلاحات داستان شما بهتر هم خواهد شد.