به نام خدا
نام و نام خانوادگی:نرگس جودکی
آدرس:شهرجدید هشتگرد فاز 1 بلوار ارکیده کوچه شهید یادگاری
آلبوم قدیمی را که ورق می زنم، عکسش را با چهره ای خندان می بینم.
...
دست روی موهای مشکی پر کلاغیش می کشم. طره ای بلند را دور انگشت می پیچم. بو می کنم و مانند برکت خدا روی چشم می گذارم.
_دوست دارم محلقا.
گونه اش سرخ می شود.
_منم.
قول بده هیچ وقت تنهام نزاری؟
_قول.
...
آلبوم را محکم می بندم. با مشت روی عسلی می کوبم.
_بی معرفت.
قوطی قرص و شیشه پخش زمین می شود. به کمک لبه تخت پایین می آیم.
پایم می سوزد. خون روی قالیچه ی دست بافت راه می گیرد.
...
صدای تاراق تاراق کوبیدن شانه فلزی بر تار وپود قالی در سرفه های خشک گم می شود.غم ته چشمهای عسلیش موج می زند.چین های دور چشمش بیشتر می شود. موهای کوتاه خاکستری را با حرکت گردن بلندش کنار می زند.دست کشیده واستخوانی را روی گل های ریز می کشد.
_ وقتی این مرض خونه نشینمون کرد، فکر کردم وقتی قالیچه تموم بشه این مرض هم گم وگور میشه.
پیشانی کوتاهش را می بوسم.
_تموم میشه. بچه ها و نوه ها میان روش رژه می رن.
...
صدای گُل گُل بچه های توی کوچه بلند می شود.به عکس گَل دیوار زل می زنم. داد می کشم.
_تو قول داده بودی؟
...
_لب های نازکش کش میآید. دندان های عاریه می درخشند.
سرفه ها زیاد می شود. نفسش تنگ می شود. داروها بی فایده است. مدام غر می زند.
_تو دیابت داری توی اتاق من نیا.
اهمیت نمی دهم. گریه می کند.
_تو رو خدا ماسکت رو برندار.
...
به زحمت می نشینم. با دستمال انگشت بزرگم را فشار می دهم. کشو را باز می کنم. اسپره الکل کنارچسب جا خوش کرده. اسپره را توی دیوار می کوبم. بوی الکل پخش می شود. اشک روی صورت اصلاح نشدم راه می گیرد. طمع شور را بعد از دو ماه حس می کنم. احساس سبکی دارم. دوباره به عکس نگاه می کنم.
_محلقا دوست دارم.