یاری
نویسنده : سید حسین یادگارنژاد
امتیاز اعضاء : 0
امتیاز منتقدین : 0
برای امتیاز دادن به داستانها وارد شوید.
صدای سنج و دهل، دور و دورتر میشد.
آوای محزون «هل من ناصر ینصرنی» از سکوتش صیحه میکشید.
کیسه و نایلونها را که جلویش گذاشتم، اشک شوق، چشمانش را میان پوست چروکیده، قاب گرفته بود.
ارسال