چند ماه بعد


چند ماه بعد
نویسنده : مولود توکلی
امتیاز اعضاء : 0
امتیاز منتقدین : 0
برای امتیاز دادن به داستانها وارد شوید.

یک دست را به دیوار تکیه داد و با لمس امتداد دیوار به طرف پنجره راه گرفت. زن موهای تازه رنگ شده‌اش را روی شانه‌ها ریخت. اشک از کنار چشمانش بیرون زد. شکم‌‌برآمده‌اش را در آینه‌ی کنار سبزه‌ها نگاه کرد و به حرف مرد گوش داد:
- مطمئنم خیلی خوشگل شدی خانومی.
مرد پنجره را باز کرد. به هیاهوی بچه‌ها توی کوچه گوش داد. می‌خواست پژواک صدای کوکتل مولوتفی که در خیابان به طرف سرش پرتاب شده بود، کمتر در سلولهای مغزش بپیچد.
رو برگرداند به طرف زن:
-دیگه نمی‌تونه صِدام کنه بابا پلیس!

نظرات

ارسال
تازه ها
زهره باغستانی

عیدی

زهره باغستانی

شماره۸۳۹

زهره باغستانی

سرخ

سیده هانیه هاشمی

انتظار

شهناز گرجی زاده

پاسدار

لیلا طاهری نژاد

زنجیر نادانی

بیشتر
پر بازدیدترین ها
ایمان نصیری

گیسوان طلایی

مهدیه باقری

ترمز

فرزانه فراهانی

جنگ

ایمان نصیری

آستین های خالی

ایمان نصیری

مصنوعی

بیشتر
دات نت نیوک فارسی