چند ماه بود که رو به گنبد طلا مینشست و زیر چادرش اشک میریخت: -خودت مهرم رو بنداز تو دلش آقا. یا مقلبالقلوب را که خواندند، بله را گفت و میان آینهکاری دیوارهای رواق لبخند زد.
نظرات