یا مقلبالقلوب را که خواندند، مرد دستش را گره زد به پنجره فولاد: -سه ماهه دیگه به دنیا میاد. لااقل تا اون موقع... اشک از چشمهای بیمژهاش سرازیر شد.
نظرات