پس از طوفان


پس از طوفان
نویسنده : مولود توکلی
امتیاز اعضاء : 0
امتیاز منتقدین : 0
برای امتیاز دادن به داستانها وارد شوید.

زن حریر فیروزه‌ای را پهن کرد روی مزار. سبزه را گذاشت رویش و هفت گوی آبی را گرداگرد آن چید. بغضش را فرو داد و خیره شد به حلقه‌ای که چند ماه پیش روی انگشتش نشسته بود.
سایه دخترکی روی قبر افتاد. به کلمه‌های سرخ زیر حریر اشاره کرد و از سایه کناری‌اش پرسید:
-بابا مدافع امنیت یعنی چی؟

نظرات

ارسال
تازه ها
زهره باغستانی

عیدی

زهره باغستانی

شماره۸۳۹

زهره باغستانی

سرخ

سیده هانیه هاشمی

انتظار

شهناز گرجی زاده

پاسدار

لیلا طاهری نژاد

زنجیر نادانی

بیشتر
پر بازدیدترین ها
ایمان نصیری

گیسوان طلایی

مهدیه باقری

ترمز

فرزانه فراهانی

جنگ

ایمان نصیری

آستین های خالی

ایمان نصیری

مصنوعی

بیشتر
دات نت نیوک فارسی