بدهی


بدهی
نویسنده : سیده اعظم الشریعه موسوی
امتیاز اعضاء : 0
امتیاز منتقدین : 0
برای امتیاز دادن به داستانها وارد شوید.

پدرش بدهکار بود. یک لحاف، یک بقچه نان و پنج تومان پول برداشت تا به کرمان برود. پسری لاغر اندام و سیه چرده، درس را رها کرد و رفت تا عزت خانواده‌اش نرود.
پس از پنج ماه سختی کشیدن هزار و دویست و پنجاه تومان بدهی را جور کرد. از همان سیزده سالگی نشان داد که می‌شود رویش حساب کرد. قاسم بن الحسن.

نظرات

ارسال
تازه ها
زهره باغستانی

عیدی

زهره باغستانی

شماره۸۳۹

زهره باغستانی

سرخ

سیده هانیه هاشمی

انتظار

شهناز گرجی زاده

پاسدار

لیلا طاهری نژاد

زنجیر نادانی

بیشتر
پر بازدیدترین ها
ایمان نصیری

گیسوان طلایی

مهدیه باقری

ترمز

فرزانه فراهانی

جنگ

ایمان نصیری

آستین های خالی

ایمان نصیری

مصنوعی

بیشتر
دات نت نیوک فارسی