اِرباًاربا


اِرباًاربا
نویسنده : سیده اعظم الشریعه موسوی
امتیاز اعضاء : 0
امتیاز منتقدین : 0
برای امتیاز دادن به داستانها وارد شوید.

مادر شیون‌کنان فرزندش را که سرخچه داشت در آغوش کشید. از میان برف‌هایی که تا بالای زانو آمده بودند به شهر رابُر رساند. اشک و بی‌تابی‌اش طبیب را مستاصل کرده بود. خدا خواست زنده بماند و زنده ماند. مادر سجده شکر کرد.
***
ساعت یک و بیست دقیقه سیزدهم دی ماه، بهتر که مادرش نبود تا پیکر ارباً اربا و دست بریده‌اش را ببیند.

نظرات

ارسال
تازه ها
زهره باغستانی

عیدی

زهره باغستانی

شماره۸۳۹

زهره باغستانی

سرخ

سیده هانیه هاشمی

انتظار

شهناز گرجی زاده

پاسدار

لیلا طاهری نژاد

زنجیر نادانی

بیشتر
پر بازدیدترین ها
ایمان نصیری

گیسوان طلایی

مهدیه باقری

ترمز

فرزانه فراهانی

جنگ

ایمان نصیری

آستین های خالی

ایمان نصیری

مصنوعی

بیشتر
دات نت نیوک فارسی