انفجار
نویسنده : سید حسین یادگارنژاد
امتیاز اعضاء : 49
امتیاز منتقدین : 0
برای امتیاز دادن به داستانها وارد شوید.
با چفیه، محکم پشت زانویش را بست تا خونریزی بند بیاید.
چشم چرخاند و دنبال پایش میگشت.
خدا خدا میکرد پوتینش سالم باشد، برای یک رزمنده دیگر...
ارسال