عباس بچهتپلِ محلهمان بود. در فوتبال، خط دفاع میایستاد. معمولا بعد از گل کاشتن حریف، با هِن و هِن میرسید.
آخر هفتهها سینما بدون عباس مزه نداشت. از لحظهی نشستن روی صندلی تا روشن شدن چراغها میخورد. ما هم از قِبَلش دلی از عزا در میآوردیم.
گل آخر را عباس زد.
وقتی که در خط دفاع از وطن ایستاده بود. همان زمان که شهر، نه کوچهی سالمی داشت نه سینمایی که آخر هفتهها فیلم پخش کند.