...
نویسنده : فرهاد جلیلیان.
امتیاز اعضاء : 50
امتیاز منتقدین : 0
برای امتیاز دادن به داستانها وارد شوید.
مادر اسلحه را به سمت کودکش گرفت و چند بار به او شلیک کرد کودک نقش بر زمین شد. چند لحظه بعد چشمهایش را باز کرد و با لبخندبه مادرش گفت:«حالا نوبت منه که پلیس شم»
: اصلاحیه :
مادر تفنگ را به سمت کودکش گرفت و چند بار به او شلیک کرد.کودک به زمین افتاد. چند لحظه بعد چشمهایش را باز کرد و با لبخند گفت :«حالا نوبت منه که پلیس شم»
ارسال