درسی برای زندگی
تابستان ۱۴۰۰ همراه با خانواده به منزل خاله جانم در شهرستان جم سفر کردیم و چند روزی که آنجا بودیم به همراه دخترخالهام فاطمه در برنامههای بسیج شرکت میکردیم و حسابی سرگرم بودیم من که خیلی دوست داشتم و در همه برنامهها مشتاقانه شرکت میکردم و یک عالمه چیزهای خوب یاد گرفتم و اطلاعات جدیدکسب کردم. بالاخره روز برگشتنمان به شهرخودمان فرا رسید. من حسابی دلگیر و ناراحت بودم و از اینکه باید برمیگشتم و از یک عالمه دلخوشی و برنامه های عالی و آدمهای مومن و دوست داشتنی دل میکندم ناراحت بودم ولی چاره ای نبود نمی توانستم از خانوادهام دور باشم. دلم برای آنها هم تنگ میشد. خاله جان وقتی اشتیاق من را دید، با پدر و مادرم صحبت کرد و آنها پس از مشورت و صحبت با هم راضی شدند من مدت بیشتری را در کنار فاطمه بمانم. من و فاطمه هردو خوشحال شده بودیم.
ایام محرم و صفر بود و ما حسابی مشغول بودیم. در همه برنامهها و عزاداریها و پخت و پخش نذری شرکت میکردیم و از اینکه توفیق نصیبمان شده بود حسابی خوشحال بودیم. شده بودیم پایه ثابت اجرای برنامههای بسیج وعزاداریها و گاهی هم میشد شب را در بسیج تا صبح میماندیم و همانجا چند ساعتی استراحت میکرديم.
یکی از برنامه های جالبی که توجه من را به خودش جلب کرده بود صندوق قرض الحسنهای بود که آنجا فعالیت داشت و عجیب اینکه همه از آن رضایت داشتند و خاطرات خوبی از آن تعریف میکردند. بارها در منزلمان وصف چنین بانکها و صندوقهای قرضالحسنه را شنیده بودم که چقدر به موقع و پر خیر و برکت در زندگیمان کارساز و مشکلگشا شده بود. با شنیدن خیر و برکات آن و برطرف شدن مشکلات بسیاری ازمردم بوسیله این نوع وامها، اشک در چشمانم جمع میشد و گریه میکردم. چرا که این عمل پسندیده، خیر و برکات بسیاری داشت و به موقع دستگیر بسیاری از نیارمندان شده بود. جالبتر از همه این بود که از کل کشور در این صندوق قرضالحسنه شرکت داشتند و مسئولین آن بدون هیچ چشمداشتی این عمل پر خیر و برکت را انجام میدادند.
یکروز اعلام شد که قرار است اعضاء فعال بسیج را اوایل ماه شهریور به مشهد بفرستند وبا پرداخت مبلغی باید ثبت نام میکردیم. من که خیلی دوست داشتم در این سفر معنوی شرکت کنم و با این جمع عاشق و دوست داشتنی به پابوس آقا بروم با پدر و مادرم مشورت کردم و رضایتشان را گرفتم. برای اینکه من هم یکی از اعضا صندوق قرضالحسنه باشم. با خاله جان صحبت کردم تا هزینه سفرم را از صندوق وام بگیرم و پول توجیبی ماهیانهام را به عنوان قسط وام پرداخت کنم. میخواستم با پول توجبییام من هم در این کار پر خیر و برکت شریک شوم. باورتان نمیشود این صندوق از ماهیانه قسط ۱۰۰هزار تومان تا ۴ میلیون تومان داشت که همه جوره میشد در آن شرکت کرد. من هم وارد این صندوق پرخیر و برکت شدم و جالبتر از همه اینکه از لطف خدا جزو اولویتهای اول پرداخت وام اعلام شدم و توانستم این وام را دريافت کنم و نامم را برای سفر مشهد بنویسم. چقدر این سفر برایم لذت بخش بود و از همه مهمتر اینکه یادگرفتم همیشه در کار خیر شرکت کنم حتی با کمترین داشتههایم. افتخار میکنم که خودم و خانوادهام بهترین و بابرکتترین بانک قرضالحسنه و صندوقهای قرضالحسنه را انتخاب و به دیگران هم معرفی کردهایم که در اسلام هم به آن بسیار سفارش شده است.