سایه‌بان


سایه‌بان
نویسنده : فرزانه فولادی
امتیاز اعضاء : 2
امتیاز منتقدین : 0
برای امتیاز دادن به داستانها وارد شوید.

در میان بیابانی خشک و‌تفتیده زندانی شده بود.
لبهای ترک خورده‌اش با اشک خیس شد و زمزمه می‌کرد:
آی خورشید بی‌رحم، بتاب بتاب و مرا ذوب کن. بی‌سایبانم چون سایه‌بان خوبی نبودم.
ساعتی قبل، وقتی خواب چشمانش را ربود، و ماشینش چپ شد، زن و تنها بچه‌اش مردند.

نظرات

: زیبا بود

: عالی بود کوتاه و پر مغز????????????????

: عالی

ارسال
تازه ها
زهره باغستانی

عیدی

زهره باغستانی

شماره۸۳۹

زهره باغستانی

سرخ

سیده هانیه هاشمی

انتظار

شهناز گرجی زاده

پاسدار

لیلا طاهری نژاد

زنجیر نادانی

بیشتر
پر بازدیدترین ها
ایمان نصیری

گیسوان طلایی

مهدیه باقری

ترمز

فرزانه فراهانی

جنگ

ایمان نصیری

آستین های خالی

ایمان نصیری

مصنوعی

بیشتر
دات نت نیوک فارسی