بن بست:
- سارا چند سالشه؟
- ...یازده...
- می برمش جای طلبم
علت و معلول:
دست و پای معلول را گرفتند و از جوب لجن گرفته بیرون آوردند. روی چرخ دستی اش نشاندند، اما یکباره بلند شد و ایستاد! گلو صاف کرد و خود را شهردار معرفی کرد. گفت: خوشبختانه مردم هنوز به معلولین کمک می کنند؛ پس نیازی نمی بینم بودجه شهر را بیهوده برای ساخت پل ها هدر بدهم.
پیش به سوی کشتی نجات: رفقا! هوس پیاده روی کردین، نه؟ پس بزنید بریم. پاهای مصنوعی را بغل کرد و بوسید، پا کرد و لنگ لنگان به راه افتاد.