نقد داستان : خیلی شاعرانه شده. بیشتر شعر است تا داستان.
اگر قرار بود فارغ از عنوان نوشته، پایانی برای داستان متصور می شدیم چند نکته مطرح می شد. اما اول فراموش نشود که برای پایان بندی شناخت نقاط کلیدی اهمیت زیادی دارد. این که خواننده در عمق تفکر یا احساس به پایان متن برسد. این پایان استفاده شده به نظر پایان خوبی نیست. یک جا زمانی که صفحه پاره می شود می توان داستان را تمام کرد چون کنش مهمی در ادامه کنش های قبلی اتفاق افتاده و در عین حال تمام کنش های قبلی را زیر سئوال می برد. برای نقطه دوم هنوز داستان تمام نشده. این نقطه فعلی نمی تواند نقطه دوم ختم داستان باشد. البته مخاطب خودش ادامه را پر خواهد کرد اما مشخص نیست ادامه او داستان را تمام کند. مضافا این که پایان احتمالی خیلی مخاطب را به جایی نمی رساند چرا که پایانی قابل حدس است. به نظر همان پایان اول باز داستانی تر است.
از طرفی شما عنوان را کتابی قرار داده اید که هرگز نوشته نشده یعنی هیچ پایانی برای این متن هم قابل تصور نیست. هدف پایان داستان شما این بوده که به جایی تمام نشود و از این حیث پایان های ذکر شده را توجیه می کند. به عبارتی بی پایانی پایان داستان شماست. ولی اگر در ادامه مخاطب خودش پایانی بنویسد، سیاست و ایده شما از دست خواهد رفت. شاید مخاطب با قرار دادن " و دیگر واژه ها روی صفحه ننشستند" داستان را تمام کند. اما جواب اینجاست که اگر واژه ها روی صفحه ننشینند هیچ متنی هم شکل نمی گیرد تا تمام شده باشد. به نظر نوعی رندی در این پایان وجود دارد.
البته کلیت متن همانطور که گفتم بیشتر به سبب نوع کلمات به شعر نزدیک شده ولی اگر شاعرانگی را از آن بگیرید ایده خوبی برای داستان شدن دارید.