تسلیم


تسلیم
نویسنده : حمید نیکبخت
امتیاز اعضاء : 7
امتیاز منتقدین : 0
برای امتیاز دادن به داستانها وارد شوید.

برای بار سوم فرشته ی مرگ را به خواب دید. "وقتت سر رسیده..."
"توروخدا یه مهلت دیگه...برای آخرین بار..."
"آخرین مهلت؛پشتِ دیوارِ خرابه ی قبرستان برو و شبانه برای خودت قبری بکن.کار قبر که تمام شد، خواهی مُرد."
مَرد عصایش را برداشت و به سمت قبرستان راه افتاد... با یک قاشق در جیب برای کندن قبرش.

نقد داستان : از نام داستان‌تان آغاز کنیم. "تسلیم" و نکته مهم در خصوص این نام کلمه‌ای است که قرار است پس از آن بیاید: "شدن" یا "نشدن" و به قول هملت مساله این است. شخصیت داستان شما گویا نمی‌خواهد تسلیم شود. تا دو بار که تسلیم نشده اما بار سوم گویا دیگر قضیه جدی است و باید قبر خود را بکند. منتها برداشتن قاشق به جای بیل حکایت از همان مساله نخستینِ "شدن" یا "نشدن" دارد. شخصیت حاضر به تسلیم شدن نیست و می‌خواهد تا هر جا که شده بازی را کش دهد. گشایش متن که با فرشته مرگ آغاز می‌شود خیلی خوب است چرا که به طور طبیعی این فرشته یعنی هیجان. انتظار خواننده از حضور چنین فرشته‌ای شکل‌گیری هیجان در طول داستان است و از طرفی هیجانی بالاتر از مرگ هم شاید نباشد. اشاره به سومین بار هم به نوعی نیاز به این هیجان را زیاد می‌کند چرا که سومین بارها همیشه نهایی‌ترین و اصلی‌ترین بارها هستند. لذا آن انتظار هیجان به بالاترین حد خود می‌رسد.
در بخش دوم و بدنه داستان شما که سخنان فرشته مرگ را داریم به نظر می‌توان کمی حذفیات داشت. می‌شود متن را این گونه کوتاه‌تر کرد: " وقتت سررسیده... پشت دیوار خرابه ی قبرستان برو و شبانه برای خودت قبری بکن...کار قبر که تمام شود خواهی مُرد".
ضرورتی به این که "دیگر باید متوجه شده باشی" نیست حتی ماهیت خود این جمله نیز اشاره به امر مشخصِ قبلی دارد و این جمله فقط جهت تذکر گفته می‌شود یعنی مخاطب باید نکته را بداند و احتمالاً هم می‌داند پس نیازی به گفتن نیست. این جمله در بطن داستان هم کاربردی ندارد که تاثیرگذار باشد.
در عوض "وقتت سر رسیده" خیلی صریح و هراسناک به نظر می‌آید و موقعیت را خطیرتر از پیش می‌کند. مساله مرگ به مراتب اینجا جدی‌تر می‌شود.
"تنها یک مهلت برای زندگی بیشتر می توانم بدهم" در این جا البته مهلت مورد نظر فرشته مرگ همان زنده بودن تا کندن قبر است. این که این منظور از لحاظ طول مدت مهلت به طور مستقیم در داستان گفته نشده، به نظر بهتر است. گاهی لازم است فکر به کار افتاده و نتیجه‌گیری نماید.
قبر کندن شبانه هم زیباست. موقعیت زمانی خوبی انتخاب شده است. این موقعیت بر جنبه‌های وهم داستان می‌افزاید.
اما کنش نهایی مرد که کندن قبر با قاشق است، هم نوعی طنز است و هم حرکتی رندانه از سوی مرد برای تعویق مرگ. در این جا نیز مرد حاضر به تسلیم نیست.
توجه داشته باشید که داشتن عصا برای این شخصیت از کیفیت متن می‌کاهد و به نظر دلیل آن در این است که شخصیت را پیر کرده و مرگ را طبیعی نشان می‌دهد حال اگر شخصیت جوان بود حضور مرگ مهم‌تر می‌شد و چشم انگیزتر. البته این پیر بودن شاید مقاومت فرد در مقابل مرگ را نشان دهد اما یک جوان هم می‌تواند این مقاومت را داشته باشد. هر کدام خاصیت‌های خود را دارند. منتها برای داستان آن روند خارج از نرم و عادت معمولاً زیباتر است مگر این که منظور و مقصود خاصی مورد نظر باشد.

نظرات

ارسال
تازه ها
زهره باغستانی

عیدی

زهره باغستانی

شماره۸۳۹

زهره باغستانی

سرخ

سیده هانیه هاشمی

انتظار

شهناز گرجی زاده

پاسدار

لیلا طاهری نژاد

زنجیر نادانی

بیشتر
پر بازدیدترین ها
ایمان نصیری

گیسوان طلایی

مهدیه باقری

ترمز

فرزانه فراهانی

جنگ

ایمان نصیری

آستین های خالی

ایمان نصیری

مصنوعی

بیشتر
دات نت نیوک فارسی