سارق
نویسنده : مژگان حضرتیان فام
امتیاز اعضاء : 14
امتیاز منتقدین : 8
برای امتیاز دادن به داستانها وارد شوید.
پیرزنی گفت : از اونجا بردار .
بزرگترین تسبیح با سنگ کهربایی را برداشت .ذکر گفت همانطور که مادر میگفت .
هیچکس او را نگاه نکرد، چند کیف و ساک روی زمین بود .چشمانش را بست و تسبیح را در جیبش گذاشت.
نقد داستان : گره گشای این متن نام آن است. نام داستان تمامی برداشت های خواننده را از متن تغییر می دهد. هر قدر تصویر مثبتی از این شخصیت در بدنه متن داستان بدست می آید با دانستن نام داستان کاملا برعکس شده و تصویر به سمت منفی بودن می رود.
خوبی عنوان این است که به شخصیت باز می گردد تا به کنش او. یعنی اگر نام داستان را می گذاشتید "سرقت" به نظر تناسب خوبی برقرار نمی شد و همین نام فعلی توجه را ب روی شخصیت می برد، کاری که خود متن هم دارد انجام مید هد. این تمرکز که هم در متن و هم در عنوان وجود دارد یک امتیاز مثبت محسوب می شود.
کلمه "بزرگترین " می توانست کلمه مناسبی نباشد اگر به جنس تسبیح اشاره نمی کردید چون معمولا بزرگترین همان گرانترین نیست. اما اشاره شما به جنس تسبیح دلیل این بزرگ بودن را توجیه می کند.
جمله "همانطور که مادر می گفت" خیلی جمله جالبی است. هم از شخصیت و خانواده اش اطلاعاتی به ما می دهد و هم تلاش می کند خواننده را گول بزند که این ها انسان های شریفی هستند. گرچه نام داستان لذت رازآلودگی را از این تکه ها گرفته و ایکاش نام داستان را در انتها می شد بیاورید. مشکل چنین داستان هایی نیز همین است. نویسنده ناگزیر می شود کلید را در همان ابتدا در اختیار خواننده قرار دهد و این امر از لذت معماگونگی متن کم می کند.
جدای از این نکته یک داستان خوب کوچک داریم که در بدنه بسیار معمولی به نظر می رسد اما با دقت به عنوان بسیار زیبا و هیجان انگیز می شود. تشکر از شما.
ارسال