مسافر


مسافر
نویسنده : الهه ایزدی
امتیاز اعضاء : 1
امتیاز منتقدین : 0
برای امتیاز دادن به داستانها وارد شوید.

بعد از روزها انتظار، بالاخره بهار آمد. شال سبز و گلدارش را توی باغچه پهن کرد و گفت: "لندن همیشه ابریه. بشینیم تو آفتاب."

نقد داستان : چه داستان قشنگی. گرچه گره خاصی نداره و فقط با اسم بهار بازی شده. به نظر بهار همان مسافری است که در عنوان به او اشاره شده است. وقتی بهار را شخصیت بگیریم متن هم به معنا می رسد. تناسب و ارتباط کلمات انتخابی خیلی منطقی و درست به نظر می آید.
انتظار، سبز، بهار، گلدار، باغچه، و در انتها ابر و آفتاب. تمامی نوعی ارتباط بیرونی با هم دارند که در اینجا جهت دار شده اند.
همان طور که گفته شد تنها مشکل نبود یک گره داستانی است. تفاوت آب و هوای لندن و (به احتمال فراوان) تهران گره ای شکل نداده.

نظرات

ارسال
تازه ها
زهره باغستانی

عیدی

زهره باغستانی

شماره۸۳۹

زهره باغستانی

سرخ

سیده هانیه هاشمی

انتظار

شهناز گرجی زاده

پاسدار

لیلا طاهری نژاد

زنجیر نادانی

بیشتر
پر بازدیدترین ها
ایمان نصیری

گیسوان طلایی

مهدیه باقری

ترمز

فرزانه فراهانی

جنگ

ایمان نصیری

آستین های خالی

ایمان نصیری

مصنوعی

بیشتر
دات نت نیوک فارسی