یادداشت های روزمره یک مرزبان


یادداشت های روزمره یک مرزبان
نویسنده : امیر صمدی
امتیاز اعضاء : 15
امتیاز منتقدین : 0
برای امتیاز دادن به داستانها وارد شوید.

همین که به مرز رسید، پژواک فرمان ایست در کوه پیچید. همانطور میخکوب ماند. نمی دانست چه کند. کمی نشست و بعد نیم خیز به سمت مرز دوید. نفیر گلوله ای که هوا را شکافت، تکلیف را برایش یکسره کرد. لاشخورها بالای سرش می چرخیدند.

نقد داستان : متن نقاط مبهمی دارد. این فرد کیست؟ سرباز است یا آدم عادی؟ زن است یا کرد؟ جوان است یا پیر؟ فرمان ایست را ضرورتا به سرباز نمی گویند . خطاب به هرکسی می شود فرمان ایست داد. فرمان ایست ازروبرو است یا از پشت سر؟ اگر از روبرو باشد یعنی اجازه ورود نداده اند و اگر از پشت سر باشد یعنی جلوی عبور یا فرار را گرفته اند. هر کدام از این ها می تواند تفسیری جداگانه به متن بدهد. بعد هم این که چرا می خواهد برود؟
خیلی کلی گویی شده. برخی داستان ها با کلی گویی درنمی ایند. داستان هایی هستند که به تناسب موضوع و موقعیت نیازمند توصیفات بیشتری هستند. شما بنا را بر داشتن داستان کامل بگذارید تا کوچک شدن متن. اولویت اول نوشتن داستان رسیدن به یک داستان کامل است. در این جا ما نمی دانیم با چه شخصیتی باید گره بخوریم و با او احساس همزادپنداری کنیم یا همذات پنداری چون هیچ تصویری از او نداریم.

نظرات

ارسال
تازه ها
زهره باغستانی

عیدی

زهره باغستانی

شماره۸۳۹

زهره باغستانی

سرخ

سیده هانیه هاشمی

انتظار

شهناز گرجی زاده

پاسدار

لیلا طاهری نژاد

زنجیر نادانی

بیشتر
پر بازدیدترین ها
ایمان نصیری

گیسوان طلایی

مهدیه باقری

ترمز

فرزانه فراهانی

جنگ

ایمان نصیری

آستین های خالی

ایمان نصیری

مصنوعی

بیشتر
دات نت نیوک فارسی