نقد داستان : در مواردی که به صراحت در مورد داستان کوچک صحبت کرده اید موضوع مشخص است اما در برخی جملات معنا و منظور برای خواننده غیرتخصصی کمی گنگ است. در کل این داستان برای خواننده تخصصی صرفا می تواند معنا داشته باشد که البته این نقطه ضعف نیست و می شود داستانی را برای خواننده تخصصی فقط نوشت. به نظر، ما دو شخصیت در این داستان داریم یکی که دارد حرف می زند و دیگری که دارد نقطه می گذارد و مشخص هم نیست که کیست و می تواند حتی خود قلم یا چیزی غیر از انسان باشد و شاید هم دست و قلم خود شخصیت اول است. گرچه گفته شده "کی خودکار داده دست تو؟" اما باز هم می شود این شخصیت را دست و دل خود نویسنده گرفت.
جمله "کم هم زیاده" اصلی ترین و اولین جمله از قواعد داستان کوچک است که برگرفته از شعری از رابرت برونینگ می باشد: less is more" " . به نظر قواعد کوچک نویسی را موضوع خودتان قرار داده اید و این که گاه همین قواعد می توانند به داستان لطمه بزنند. برای مثال وقتی گفته شده "ولی باید کامل..." و نقطه گذاشته می شود به نوعی قاعده کامل بودن را تصریح کرده اید و نشان داده اید اگر جمله کامل نباشد قابل قبول و مفهوم نیسنت.
به نظر داستان نقدی است بر کوتاهی و موجز بودن متن و البته همان طور که گفتم نشان می دهد جمله و متن در ابتدا باید کامل باشد و بعد موجز. اولویت داستان با کامل بودن است.
پایان بندی شاید چندان اقناع کننده نباشد چون به نقطه ای نرسیده که با حس خاصی تمام شود یا اندیشه قابل توجهی عرضه شده باشد. بیشتر توجه در پایان بندی به همان موضوع و مضمون بوده تا به لذت و هیجان. پیام که به انتها رسیده داستان هم تمام شده. این نوع پایان بندی شاید دارای پیام باشد و مضمون مهمی را هم بیان کرده اید اما خواننده چیزی می خواهد که به او هیجان و لذت هم بدهد و یا گیرافتادن در اندیشه ای عمیق.
با نکته بسیار خاصی در مورد تضاد میان ایجاز و کامل بودن، متن را تمام کنید. نکته ای که تکان دهنده باشد و یا حسی را به مخاطب بدهد.