نقد داستان : این داستان یک مشکل فنی دارد. به نظر می رسد که راوی مورد خطاب جمله آن شخص بوده است چرا که جمله بسیار مستقیم و صریح است و به طور مشخص از سوی یک نفر خطاب به دیگری گفته شده است. در داستان نیز جز گوینده جمله و راوی کس دیگری را نداریم. حال. اگر راوی مورد خطاب بوده پس راوی خودش یک شخصیت حاضر در داستان است و شخصیت داستان نمی تواند راوی دانای کل باشد و چون راوی دانای کل نیست از کجا می داند که آن شخص به سرعت دور شده تا از شر لبخندی که به صورتش چسبانده خلاص شود؟ درونیات اشخاص را فقط راوی دانای کل می داند.
اگر این مشکل متن به نوعی رفع و رجوع شود داستان قابل قبول بوده و مشکلی هم ندارد.
یک راه به نظر این است که بپذیریم راوی از بیرون دارد صحنه را تماشا و روایت می کند و آن شخص که گوینده جمله بوده به نفر سوم دیگری آن را گفته که در داستان اشاره ای به او نشده است. این البته کمی دور از باور و منطق داستان می نماید.
پس باید بکوشید مشکل فنی نوشته را به نوعی حل نمایید. بقیه متن خوب است. تضاد درونی گوینده تضاد داستانی خوبی است.