تب
نویسنده : الهه ایزدی
امتیاز اعضاء : 13
امتیاز منتقدین : 0
برای امتیاز دادن به داستانها وارد شوید.
دخترکِ داستانم دارد از دست میرود. هنوز خیلی جوان است و آرزوها دارد. کمی دمای اتاق را بالا و دمای تن او را پایین میآورم. دوست ندارم دخترک داستانم بمیرد.
نقد داستان : جمله اول خیلی جالب است. تضاد جالبی دارد. دخترک داستان به طور طبیعی تخیلی است اما برای بسیار واقعی شده است و این چیزی است که برای شخصیت نویسنده می شود متصور بود. این که دخترک آرزوها دراد بدین معناست که سرنوشت خودش را در داستان قرار است خودش تعیین کند. بدین ترتیب ما به گره رسیده ایم اما گره گشایی به شکل داستانی و توامان با هیجان اصلا روی نمی دهد. راوی بدون هیچ مشکل و گره خاصی مساله را حل کرده است. متاسفانه نوشته تبدیل به داستان نشده و هرم حرکتی را به سمت نقطه اوج طی نکرده بلکه در همین سطح صاف دارد به جلو می رود.
: این داستان شروعی ارام و توصیفی دارد دخترک داستانم معلومه که صحبت از یک دختر بچه کم سن و سال هست با این که اشاره ای به نام و سن بچه نشده هنوز جوان بودن وارزو داشتن هم نشانی از سن کم دارد و براین قضیه تاکید میکند
کمی دمای اتاق رابالا و دمای بدن اورا پایین می اورم نشان از تب دختر بچه داره و در جمله پایانی ترس راوی از تب و پیامدهاش به خوبی وخیلی روان و بی تکلف بیان شده نام تب بر این داستان هم انتخاب خوبی است(نقد از مریم شیرچیان)
ارسال