بَر باد رفته
نویسنده : سیما رزمجو
امتیاز اعضاء : 30
امتیاز منتقدین : 0
برای امتیاز دادن به داستانها وارد شوید.
مادَرم همیشه می گفت: مراقب باش،باد کُلاهت را نَبَرد. مرا بِبْخش مادر... خیلی وقت است که دیگر باد کُلاهم را برده، فکر میکنم پاییز بود... ????
نقد داستان : این نوشته هم به گزارش و توصیف وضعیت نزدیک تر است تا به داستان. گرچه در این نوشته نداشتن کلاه اینک اصل است اما این نداشتن به اهمیت و رنگی نرسیده که مخاطب را از دیگر سئوالات یا گره ها دور کند. همیشه گره باید به گونه ای شکل بگیرد که نظر اصلی مخاطب روی آن متمرکز شود. شما اهمیت نداشتن کلاه را آن قدر پررنگ نکرده اید که مخاطب دیگر به دنبال دلیل گم کردن آن نرود. گاهی گم کردن مهمتر از دلیل آن است. همین که کلاه گم شده برای داستان مهم است و دلیل و نوع و مکان و زمان گم کردن اصلا مهم نیست. اما این به شرطی است که اهمیت گم کردن خواننده را درگیر خود کند.
داستان کمی هم جنبه استعاری به خود گرفته که از سادگی متنی به دور است. متن مینیمال یا کوچک در حالت معمول به دنبال لایه های زیرین نمی رود. مسالهی بردن کلاه از سوی باد یک مفهوم کنایه ای و استعاری است.
به نظر داستان خواننده را ارضاء نکند. شاید در این جا باید دلیل گم شدن هم قید شود و یا خود گم کردن را پررنگ کنید نشان دهید که راوی به دنبال پنهان کردن این قضیه گم کردن کلاه از مادر است. یک جهت را انتخاب کنید و متن را در آن سمت کامل نمایید.
: سلام شروع داستان با خاطره بازی شروع شده و حالت توصیفی دارد
همیشه مادر میگفت مراقب باش کلاهت را باد نبرد سوال خواننده ممکن است این باشد که ایا ممکن است در شهر با ساختمان ها ودیوار های بزرگ باد قدرتمندی بیاید که کلاه را از سر بردارد؟چون وجود دیوار ها سرعت باد را میشکند یا شاید منظور مادر از باد بردن کلاه چیز دیگری بوده؟مثل دزدی کلاهبرداری ...مرا ببخش مادر چرا ببخشد؟مگر شخصیت داستان چه خطایی کرده که مادر باید ببخشد؟این میتواند گره داستان باشد در ادامه با کمی فاصله میگوید خیلی وقت هست کلاهم را باد برده با این جمله اولین چیزی که به نظر میرسه عاشق شدن هست که اگر منظور نویسنده عاشقی بوده با این جمله به خوبی توانسته غیر مستقیم ان را بیان کند ولی جمله اخر فکر میکنم پاییز بود این جمله خواننده را در حالت تعلیق نگه میدارد که ایا نویسنده قصد تعریف و ادامه داستان را دارد؟ واین که جمله را با علامت سوال به پایان برده واقعا چه منظوری داشت
نام بر باد رفته هم زیباست و بر این داستان خوب نشسته(نقد از مریم شیرچیان)
: سلام شروع داستان با خاطره بازی شروع شده و حالت توصیفی دارد
همیشه مادر میگفت مراقب باش کلاهت را باد نبرد سوال خواننده ممکن است این باشد که ایا ممکن است در شهر با ساختمان ها ودیوار های بزرگ باد قدرتمندی بیاید که کلاه را از سر بردارد؟چون وجود دیوار ها سرعت باد را میشکند یا شاید منظور مادر از باد بردن کلاه چیز دیگری بوده؟مثل دزدی کلاهبرداری ...مرا ببخش مادر چرا ببخشد؟مگر شخصیت داستان چه خطایی کرده که مادر باید ببخشد؟این میتواند گره داستان باشد در ادامه با کمی فاصله میگوید خیلی وقت هست کلاهم را باد برده با این جمله اولین چیزی که به نظر میرسه عاشق شدن هست که اگر منظور نویسنده عاشقی بوده با این جمله به خوبی توانسته غیر مستقیم ان را بیان کند ولی جمله اخر فکر میکنم پاییز بود این جمله خواننده را در حالت تعلیق نگه میدارد که ایا نویسنده قصد تعریف و ادامه داستان را دارد؟ واین که جمله را با علامت سوال به پایان برده واقعا چه منظوری داشت
نام بر باد رفته هم زیباست و بر این داستان خوب نشسته(نقد از مریم شیرچیان)
نیلوفر : زیبا.... احسنت
ارسال