نقد داستان : این که شخصیت کلید به در انداخته یعنی خانه را بلد است و می داند که کلید هم داشته و دارد. لذا در این نوشته به سراغ پیری و آلزایمر نمی رویم. به نظر عنوان داستان با آنچه پیش آمده نشان دهنده آن است که شخصیت را به تعمد راه نداده اند و شاید قفل در را عوض نموده اند. البته باز جمله آخر کمی سئوال برانگیز است. چرا باید پیدا شود؟ فعل پیدا شدن از کنش گم شدن سرچشمه باید بگیرد. اما به نظر نمی رسد این شخصیت گم شده باشد.
کمی موقعیت نامشخص شده. آن فعل "پیدایش کنند" خیلی برداشت های اولیه را برهم می زند. رابطه میان پیری و کلید انداختن و باز نشدن می تواند مسیرهای مختلفی را برای تعبیر و تفسیر به مخاطب بدهد. اما وقتی صحبت از پیدا شدن می شود ذهن لاجرم به سمت گم شدن باید برود. اگر گم شده بوده (حالا پیری و فراموشی و هر دلیل دیگری) چرا حالا در با کلید باز نمی شود؟
تناسبی باید میان ابتدا و انتهای متن ایجاد کنید تا به هم برسند. چیزی که دلیل باز نشدن در با کلید را بیشتر و بهتر نشان بدهد. البته همچنان این رابطه غیرمستقیم گفته شود بهتر است.
کلیت ایده و متن خوب است منتها این نکته مبهم باعث شده که رابطه و منطق داستانی و علت و معلولی شکل نگیرد.