نقد داستان : اسم داستان جالب است. ادامه حکایت از آن دارد که چیزی هم در گذشته و قبل وجود دارد. شاید چیزی که بدون آن نمی شود به برداشت و تعبیر درست و کاملی از متن و گفته های فعلی رسید. مانند سریالی است که دو قسمت داشته باشد و بدون قسمت اول نشود قسمت دوم را خوب فهمید ولو این که پایان بندی ما را به برداشت و نتیجه ای برساند.
با این حال شما باید کمک می کردید تا این گذشته بدست بیاید. نشانه هایی برای نقاط مبهم متن بایست می گذاشتید. برای نمونه این شخصیت کیست؟ مادر است یا پدر؟ همسر است یا شخصی دیگر؟ قاب عکس چه کسی را برداشته؟ (شهید است یا غیرشهید؟) یا حرف های قبلی در چه مسیر و فازی گفته شده بودند؟ اصلا موقعیت داستان چیست؟ (عروسی است یا عزا؟) قاب عکس را از توی حجله عزا برداشته یا از سر قبر یا از یک مجلس شادی و یا از طاقچه خانه؟
نویسنده شاید بایست غیرمستقیم حرف بزند اما در عوض باید نشانه هایی نیز در اختیار خواننده قرار بدهد تا خواننده به اصل هر ماجرایی پی ببرد.
شما فقط نقاط و نشانه های مبهم را در متن کاشته اید بدون راه حل و مسیری برای رسیدن به جواب. برای رسیدن به پاسخ سئوال های بالا مخاطب بایست چه کند؟
همیشه باید ذهن خود را از متن دور کنید. داستان هر آن چیزی است که در متن و بر روی کاغذ رخ می دهد و نه در ذهن نویسنده.
متن پر از نقطه ابهام است که باید با نشانه گذاری درست به داستان تبدیل شود.