در دیده مجنون
نویسنده : الهه ایزدی
امتیاز اعضاء : 2
امتیاز منتقدین : 0
برای امتیاز دادن به داستانها وارد شوید.
گم شده بود. نشانیهایش را به پلیس دادم: چشم و مو مشکی، قد بلند و چهارشانه. پیدایش نکردند. چند روز بعد کلید انداخت و داخل شد. با چشم گریان در آغوشش گرفتم. استخوانهایش به سینهام فشار میآورد. کلاهش را که از سر برداشت، نور چراغ روی سرش افتاد. عینکش را برداشت و روی میز گذاشت. چشمهایش قهوهای بود، دقت نکرده بودم.
نقد داستان : مساله تکرار در داستان کوچک یک مساله قابل اعتنا و یک نکته تخصصی است. تکرار معمولا در زمره مناهی است و دوری از آن به شدت سفارش می شود چرا که ایجاز اقتضاء می کند تا تکراری رخ ندهد.گاه اما تکرار به دلایل فنی قابل قبول است. زمانی که تاکیدی بخواهد رخ بدهد و یا مضمون و نکته ای عمق پیدا نماید. متن به لحاظ مضمونی و فرمی خودش مشخص می کند که آیا تکرار انجام شده درست است یا غلط. جمله اول شما گشایش خیلی خوبی برای یک داستان می تواند باشد چرا که نوعی ضربه دارد و شروعی ناگهانی است. گره داستان را به نظر شکل داده و معما و تعلیقی از همان ابتدای به ساکن ایجاد کرده است. اما در عین حال برای منتقدی یا خواننده ای این سئوال ممکن است پیش بیاید که با توجه به مطالب گفته شده در جملات بعدی، به نوعی تکرار از مساله گم شدن می رسیم که شاید ضرورت گفتن جمله اول را کمرنگ می کند. وقتی نشانی هایش را به پلیس داده اید یعنی همان گم شدن پس چرا باید جمله اول گفته شود؟ این ایراد می تواند درست باشد زیرا جملات بعدی مشخص می کنند که علت نشانی دادن همان گم شدن بوده؛ به خصوص زمانی که کلید می اندازد و وارد می شود.
جدای از تکرار مساله اطاله هم هست. گاه نیاز به گفتن چیزی که در داستان نقش خاصی ایفا نمی کند نیست. نقش خاص منظور نقشی است تاثیرگذار که بدون آن متن ناقص به نظر برسد. جمله "استخوان هایش...." می آورد" اضافی است و اطاله دارد. چون چیزی بیشتر از همان در آغوش گرفتن نیست. اگر برای در آعوش گرفتن حس نیاز بود همان چشمان گریان این حس را تداعی می کند و کافی است.
نور چراغ روی سر افتاد به نظر ایراد فنی دارد چون روی سر افتادن ضرورتا روی صورت را مشخص نمی کند. به جای روی سر شاید بهتر باشد روی صورتش افتاد استفاده شود.
در توصیفات اشخاص معمولا نکات خاصی که در چشم هستند اول گفته می شوند. عینک داشتن چیزی نیست که در توصیفات آدم ها ذکر نشود. زمانی که نشانی به پلیس داده شده از عینک صحبتی نشده در حالی که نکته بارزی است که حتی بیشتر از خود چشم به کار می آید و به خاطر نوع آن نشانی مهمی محسوب می شود. چرا در ابتدا از عینک چیزی نگفتید؟
اما پایان داستان بسیار نکته حالبی دارد. گرچه ضربه محکمی نیست و البته نیازی هم ندارد که محکم باشد اما قابل توجه است و جذابیت داستانی خودش را دارد.
سوالات دیگری هم داستان مطرح ساخته که خواننده انتظار پاسخ دارد و یکی چرایی نبود فرد است. مساله اصلی داستان ناگهان تغییر کرده و از نبود و علت آن به ندانستن رنگ چشم طرف مورد علاقه (فارغ از این که کیست) شیفت پیدا نموده. این به نظر می تواند نقطه ضعف باشد اما در عین حال کار جالبی هم می تواند تلقی شود. می شود این را نوآورانه هم برداشت کرد که موضوع داستان ناگهان عوض شود. داستان از مضمونی به مضمون دیگر منتقل شده و این به نظر جالب می شود. با این حال توجه داشته باشید که برخی به همان مشخص نشدن علت گم شدن شاید ایراد بگیرند.
بعد از چهار شانه چند نقطه بگذارید. بگذارید این گونه تداعی شود که شما ویژگی های زیادی را گفته اید که البته به درد داستان حالا نمی خورده اند. چون در شکل معمول که فقط به این چند کلمه اکتفا نمی شود کرد.
نام داستان می خواهد برساند شاید راوی دیده مجنون نداشته اما کنش های او برخلاف این را ثابت می کند. هم دنبال او گشته و هم با دیدنش اشتیاق خودش را به او نشان داده. دیده مجنون یعنی همه چیز را با عشق دیدن. ما نشانه ای از عدم عشق نداریم. اگر ندانستن رنگ چشم یعنی عاشق نبودن خوب این در کنش های راوی برعکس نشان داده شده.
ممنون از شما بابت ارسال داستان.
: سپاسگزارم استاد. محبت کردین.
ارسال