چشمانی که آبی بود
نویسنده : الهه ایزدی
امتیاز اعضاء : 2
امتیاز منتقدین : 0
برای امتیاز دادن به داستانها وارد شوید.
پنهانی دوستش داشتم. یک روز کنار ساحل دیدمش. دلم را که به دریا زدم، غرق شدم.
نقد داستان : با داستان شروع کرده اید اما بعد به سمت کاریکلماتور رفته اید. یکی از خطرات داستان کوچک همین تبدیل شدن آن به قالب های دیگر نظیر لطیفه و کاریکلماتور است. "دلم را که به دریا زدم، غرق شدم." کاملا یک کاریکلماتورمحسوب می شود چرا که بازی با کلمات را داریم که بیشتر مفهوم ذهنی هستند تا واقعیت عینی هم داشته باشند.
دل به دریا زدن از یک جنس و غرق شدن از جنس دیگری است و کنارهمآیی این دو بیشتر جنبه مفهومی پیدا می کند و جمله ای می شود که نه درست است و نه غلط.
البته می شود استنباط داستانی از این نوشته هم داشت و این که منظور از دل به دریا زدن یعنی جرئت بخشیدن به خود و گفتن احساس به طرف مقابل باشد و غرق شدن یعنی شکست خوردن در انتهای این قضیه. اما داستان کوچک آموزه و قاعده ای دارد با نام سادگی که دنبال پیچیدگی های مضمونی و مفهومی نیست. این که چیزی بگوییم و چیز دیگری برداشته شود و یا لایه های ضمنی و زیرین مفهومی داشته باشیم با سیاست های این قالب داستانی جور نیست. (مگر در مواردی نظیر داستان فلسفی).
شاید چیزی که تا حدودی نوشته را از کاریکلاتور جدا کند استفاده از سه نقطه بعد از دل به دریازدن باشد که وقفهای در جمله و صحنه را تداعی نماید و بدین گونه نوعی نتیجه را نشان بدهد تا همآیی جملات باشد.
تا اینجا بدون در نظر گرفتن نام داستان نقد شده بود. اما گر نام داستان را هم به نقد اضافه بکنیم باز به نظر همان نزدیک شدن به کاریکلماتور از بین نخواهد رفت. ضمن این که دیگر بحث مطرح کردن مساله احساس منتفی خواهد بود و منظور از دل به دریا زدن همان غرق شدن در چشمان طرف مقابل است چرا که فقط خواسته با دوپهلویی آن بازی کرده باشد. باز هم سه نقطه بعد دیدمش و یا استفاده از کلمه "و" بین "دیدمش" و "غرق شدم" مشکل گشاست.
البته من بالشخصه سه نقطه را ترجیح می دهم.
راه بهتر شدن متن این است که جمله "دل به دریا زدم" را برداریم و از همان سه نقطه و یا "و" استفاده کنیم. این شیوه بیان با ماهیت قالب در تضاد است..
: سپاس از وقتی که گذاشتید. بسیار استفاده کردم.
ارسال