نقد داستان : داستان ها معمولا دو جنبه لذت و آموزش را دنبا می کنند و یا هر دوی این ها را البته. این داستان به نظر تمرکز بیشتری بر جنبه آموزش داشته و خودش هم به نوعی بر آ« تاکید کرده است.
امروزه توصیه بر این است که بیشترین سهم داستان از آن لذت باشد و اگر آموزشی هم قرار است صورت بگیرد به طور غیرمستقیم باشد تا خواننده تصور نکند که نویسنده به دنبال پند دادن و موعظه کردن برآمده. دلیل این است که نقش نویسنده امروز محدود شده به نشان دادن و تصمیم گیری را برعهده خواننده گذاشته اند. یعنی نویسنده کنش و واکنش و نتیجه و تاثیر این ها را نشان می دهد و حالا خواننده است که تصمیم می گیرد چه مساله اخلاقی یا درس زندگی در این داستان وجود داشته.
بنابراین همیشه از جملاتی که حالت مستقیمگویی دارند پرهیز کنید. این جمله: " از آنجا که عجله کار شیطان است، ..." نوعی مستقیم گویی است و به نظر تمام نکته آموزشی متن شما بوده. بهتر بود چنین نتیجه ای را برعهده خواننده می گذاشتید. ضمن این که وقتی پیام متنی را به طور صریح نیز بیان می کنید خودش نوعی تکرار محسوب می شود و خوب می دانید که تکرار جایی در داستان کوچک ندارد. داستان شما خودش همان پیام است و نیازی ندارد که پیام را صریحاً نیز گفته باشید.
جمله "فریبش داد" هم اضافی است چرا که باز تکرار همان عجله کار شیطان است بوده اما به فرم دیگری بیان شده است.
این تکه: "از آنجا که عجله کار شیطان است، فریبش داد..." کلاً باید حذف شود. خود خواننده سپیدخوانی صورت گرفته را می تواند پرکند. نشانه های لازم در متن وجود دارند. بقیه متن خوب و قابل فهم و ساده است.
این نکته هم که اندیشه و فکر شخصیت را به صورت نقل قول مستقیم آورده اید کار خوبی بوده چرا که نوعی تنوع متنی ایجاد کرده و نوشته را از توصیف صرف توسط راوی خارج کرده و حالت دیالوگ مستقیم هم بدان داده است. همیشه تلاش کنید از تنوع متنی بهره بگیرید و این امتیازی برای متن می تواند باشد چرا که در عین تنوع دادن به متن، آن را به داستان هم نزدیکتر می کند.