نقد داستان : اولین نکته قابل ملاحظه و اعتنا در نوشته شما یکی از نکات بسیار مهم داستان نویسی است که کمتر کسی هم بدان توجه می کند. این که همیشه نباید جمله کامل را در داستان داشت. گاه عبارات و گاه حتی کلمات می تواند تمام معنای لازم را به خواننده بدهند. در تمام این متن ما فقط یک جمله کامل داریم و این می تواند توجهات را جلب کند.
تا پیش از جمله انتهایی به نظر همه چیز دارد روال طبیعی و معمولی خودش را پیش می رود و ما نکته خاصی در نوشته نداریم. شاید بحث مکان تحویل فقط نگاه و ذهن ما را به خود متوجه نماید چون کمی غیرعادی به نظر می رسد اما آن هم با توجیه این که شاید برای زندانیان سفارش داده شده باشد قابل قبول می شود. با این حال توجه به نام "مغان" باقی می ماند. طبیعتا وقتی اسم شخص یا مکان خاصی برده می شود یعنی منظوری باید باشد، به خصوص در داستان که اسامی اهمیت ویژه ای پیدا می کنند. معنای این مکان با جمله انتهای داستان ارتباط لازم را پیدا می کند. شهر مغان را تنها شهری میدانند که زندان ندارد. لذا احتمالا عبارت "زندان مغان" یک آدرس غلط و اشتباهی است.
از طرفی نام داستان "آگهی مناقصه ای که هیچ شرکت کننده ای نداشت" است. این نکته کمی باور قبلی ما نسبت به نبود زندان در مغان را دچار تشکیک می کند. داستان بیشتر سئوال می سازد تا جوابی بدهد. به نظر نکته اصلی در ذهن نویسنده باقی مانده و روی کاغذ نیامده است. اما باید دانست که هر داستانی به واسطه نشانه های متنی آن معنا می دهد و یا نقد می شود. اگر قصد نویسنده همین تضاد میان وجود داشتن یا وجود نداشتن زندان در مغان باشد که خوب به نظر کار خوب از آب درآمده چون غیمستقیم این را نشانه داده و بیان کرده اند.
اگر تنها به این نکته برسیم که هیچ قروشنده ای انار درجه یک نداشته تا در این مناقصه شرکت کند کمی از واقعیت دور هستیم با این حال به سبب این که داستان جهان امکان است این را می پذیریم. شاید نویسنده فقط خواسته نشان بدهد که هیچ کس جرئت نکرده به زندان انار قلابی به اسم درجه یک بفروشد و اگر از ترس نبوده به خاطر شرط مرجوعی لااقل بوده. شاید همان نگاه ساده و مشخص نبود انار درجه یک بوده فقط که در آن شرایط داستان به گره خاصی نرسیده است و همین از کیفیت نوشته می کاهد.
گذشته از محتوا، همان گونه که گفته شد فرم این داستان قابل توجه بود.
نکته دیگر نداشتن شخصیت در نوشته بود. علیرغم وجود یک شخصیت کنشگر ، ما در این متن یک ماجرا داریم. ماجرای ارسال باری که تناسبی با آدرس دریافت کننده اش ندارد. از این حیث هم این نوشته بسیار حائز توجه می تواند باشد و به عنوان مثالی برای داستان بدون شخصیت ذکر یاد شود. البته برخی شخصیت در داستان را هر چیزی می دانند که ماجرا بر او وارد می شود یا به خاطر او و یا به وسیله او انجام می شود. بر این اساس در اینجا همان بار میتواند شخصیت قلمداد شود اما به نظر خیلی از شخصیت داستانی به دور است. اگر تمرکز کل متن با ذکر صریح نام و یا نشانه ای به آن بار برمی گشت باز جای توجیه وجود داشت اما به نظر خود بار در حاشیه است و خیلی هم در کانون چشمی داستان نیست.