برادران غیور!
نویسنده : فرشته مهدوي
امتیاز اعضاء : 5
امتیاز منتقدین : 0
برای امتیاز دادن به داستانها وارد شوید.
وقتی خواهرشان تلفن زد تا برای مراسم خواستگاریِ دخترش دعوتشان کند جا خوردند!
هرگز فکر نمیکردند باوجود کدورتهایی که قبلاً موقع تقسیم سهمالارث پیش آمده بود، روزی دوباره به منزل خواهر دعوت شوند.
بعد از مراسم خواستگاری وقتی تلاش میکردند خانوادۀ خواهر را برای رد خواستگار متقاعد کنند، خواهر نفس راحتی کشید، در دل خندید و فردای همان شب قرار عقد را گذاشت.
نقد داستان : نوشته نکات گنگی دارد که خواننده را دچار سردرگمی می کند. مشخص نیست خواستگار چه کسی بوده که آنها تلاش داشته اند تا خواهر را متقاعد کنند به او جواب رد بدهد. یک سئوال بزرگتر می تواند مطرح شود: این "آنها" چند نفر هستند؟ شاید بیشتراز دو نفر باشند چون فقط گفته شده برادران غیور.
از طرفی وقتی برادر هستند یعنی خواستگار می تواند پسر یکی از آنها باشد و نه هر دو. پس چرا باید هر دوی آنها این قدر مستأصل شوند؟ فقط کسی باید بهم بریزد که پسر او رفته خواستگاری.
به نظر ایده نویسنده در پرداخت خوب بعمل نیامده است. این بدان معناست که به نشانه ها توجه لازم را باید داشته باشید. چیزی که می خواهید بگویید در نشانه های متنی باید وجود داشته باشد و در ذهن شما باقی نماند. مشخص شدن هویت ها و رابطه ها کلید حل مشکلات این داستان می تواند باشد، این که خواستگار کیست و چرا باید آن برادران بهم بریزند. نویسنده کلیدی برای حل قضیه در اختیار خواننده قرار نداده است.
: سپاس از نقد ارزشمند شما استاد گرامی؛ حتماً نکاتی که فرمودید لحاظ می شود. داستان در واقع در مورد خواهری ست که قبلاً موقع تقسیم ارث از برادرانش جفا دیده و حقش توسط آن ها پایمال شده است. حال در موقعیت خطیر دیگری قرار گرفته و در مورد خواستگاری که برای دخترش آمده، دچار شک و تردید است. لذا برادرانی که قبلاً امتحانشان را پس داده و سوء نیتشان را ثابت کرده اند دعوت می کند تا ببیند نظر آن ها در مورد خواستگار چیست. وقتی برادران اعلام می کنند که خواستگار را نپسندیده اند، با توجه به سابقه ی آنها در عدم خیرخواهی، شک و تردیدش برطرف می شود و در واقع خواستگار را شایسته و لایق ازدواج تشخیص می دهد. حال اینکه خواستگار کیست یا برادران دقیقاً چند نفر هستند یا برادران به چه علت خواستگار را شایسته ندانسته اند گویی در داستان محل چندانی از اعراب ندارد.
: نام داستان هم شاید با پس زمینه ای از آن بیت حافظ انتخاب شده بود: پیراهنی که آید از او بوی یوسفم/ ترسم "برادران غیور"ش قبا کنند و در واقع می خواست بگوید این برادران هم در عدم خیرخواهی، پهلو به برادران یوسف می زنند!
ارسال