من اما بهشون میگم بوتیک متحرک،از این ماشینای دوره گردی که واسه رزق و روزی خودشون راه می افتن تو شهر و روستاها
تو دل خیابونا.
از در بیرون زده، لبه های چادر مشکی رو زیر بغل زده تند تند راه می رفت که برسه، عصاش رو زمین نمی زد پاهاش جون گرفته بود انگاری، بنده خدا چرا این همه عجله آخه، یه کم دیگه می رسی حالا یا داره یا نداره چیزی که می خوای رو.
ولوم صدا بالا داده قاب عکس رو بالا گرفت گفت: پسر نوزده ساله،گمنام جزیره مجنون ندارین پسر جان؟!
همین که جواب نه شنید، زد زیر گریه و با هق هق به رفقاش گفت مادر به فدات باز خواب موندی.
یه نفر پرسید عشق کیلویی چند،لابدنرخ بالا بود که نخرید ،دست خالی برگشت.
نقد داستان : نوشته شما کمی در مسیر اشاره و کنایه جلو رفته و از سادگی فاصله گرفته. فراموش نکنیم که از اصلی ترین قواعد داستان کوچک یکی سادگی است.
"پسر نوزده ساله،گمنام جزیره مجنون ندارین پسر جان؟! " سئوالی نیست که در این موقعیت ساده به نظر بیاید. برعکس تا حدودی موقعیت را پیچیده می کند که یعنی چی؟ و دارد اصلاً از کی می پرسد؟
در ادامه باز هم جمله " مادر به فدات باز خواب موندی. " بر پیچیدگی موقعیت و موضوع می افزاید. اگر زن به موقع نرسیده (با توجه به آن تند آمدن و عجله داشتنی که شما اشاره کردید) چه ربطی به خواب ماندن پسر دارد؟ و باز مهمتر این که "به رفقاش گفت" منظور رفقای کیست؟
و جمله نهایی که باز هم در قالب ایما و اشاره حرف زده: " عشق کیلویی چند،لابدنرخ بالا بود که نخرید..." که طبیعتا با تصویر اولیه ای که از ماشین های فروشنده دوره گرد داده بودید فاصله دارد.
البته ما متوجه موضوع و ایده شما شده ایم و بحث مادری که همچنان چشم انتظار فرزند مفقودالاثر خود است. اما فرم نوشته به جای حرکت به سمت سادگی و ارائه این موضوع در قالب یک متن ساده، کمی قضیه را پیچیده کرده است.
پراکندگی تصویری و گفتاری در این نوشته موضوع را از فهم خارج کرده. جمله اول که بسیار فاصله دارد با اصل ماجرا. شاید تعمدی در این داشته اید اما به هر حال ایده تان جواب نداده. باید تغییرات زیادی به نوشته بدهید و کمی به سمت وضوح تصویری و موضوعی حرکت کنید.