دروغ ننویسید
نویسنده : شعله جهانگیری
امتیاز اعضاء : 20
امتیاز منتقدین : 2
برای امتیاز دادن به داستانها وارد شوید.
(دروغ ننویسید ) باد نایلون های رها شده روی زمین را چون سرگشتگانی بی جا و مکان باخودجابجا می کند. باورم نمی شود،دیشب برای کاری به شهرستان رفته بودم.وقتی برگشتم زلزله همه خانه ها را فرو برده بود.همسرم صدیقه،بچه هایم،رسول و حجت وشیرین دیگر زنده نبودند.روستا درقرنطینه بود وبه هرکس اجازه ورود نمی دادند.از دور مات ومتحیر با عده ایی به خانه های خراب شده تماشا می کردیم. انگار زمین از ساکنینش قهر کرده وبا خاک یکسان شده بود.اجساد را از زیر آوار بیرون آوردند.صدای مویه مردوزن همه جا پیچیده بود.زنی جسد پسرکش را به آغوش گرفته دادوفریاد می زد:بیاین، کاوه زنده س، نمرده.....با صدای دوستم محسن به خودم آمدم برارجان... یه چیزی بگو،گریه بکن،دردت بالای سرم،تو خودت نریز.سراز شانه اش برداشتم و دستم را دراز کردم و یک دفعه مثل کسی که صاعقه به او خورده باشد فریاد زدم:اونجا،همونجا خانه م بود.صدیقه کجایی؟ خب عزیزجواب بده...... رسول...حجت...شیرین بابا کجایی؟..قایم بازی بسه بیاین بیرون.....دیگر چیزی نفهمیدم و بیهوش شدم.وقتی چشمهایم را باز کردم کم کم غروب با بال های سرخ وسیاه به سمت شب می رفت.صدای مویه زنان سیاهپوش که به صورت خنج می کشیدند توی سرم می پیچید.پیرزنی گیس های سفیدش را بریده ودورمچ لاغروخال کوبی شده اش پیچیده وبی رمق روی تل خاک به دوردست زل زده بود.یاد انشا پارسال دخترکم شیرین افتادم.با با ببین خوب نوشتم: زلزله چیست؟زلزله خانه ها را ویران می کند.بازماندگان مجبور می شوند تن به کوچ بدهند تا در نوبت بعدی درخانه هایشان دوباره ویران بشوند.....وقتی پرسیدم شیرین گیان چقدر تلخ نوشتی؟جواب داد:بابا معلممان گفت دروغ ننویسین..... شعله جهانگیری
نقد داستان : احسان عباسلو : می شود این داستان را کوتاه تر هم کرد. اصل داستان روی دو صحنه ی وضعیت فعلی و تعریف زلزله در متن انشاء باز می گردد بنا بر این می شود این دو را حفظ کرد اما کوتاه تر. هنر یک کوچک نویس حفظ آن عصاره داستان است و لزومی ندارد تمام جزئیات را بر کاغذ بیاورد. گاهی وچد حس چیزی به جای آن کافی است. " باد نایلون های رها شده روی زمین را چون سرگشتگانی بی جا و مکان باخودجابجا می کرد. باورم نمی شود، دیشب برای کاری به شهرستان رفته بودم.وقتی برگشتم زلزله همه خانه ها را فرو برده بود.همسرم صدیقه،بچه هایم،رسول و حجت وشیرین دیگر زنده ....یاد انشای دخترکم شیرین افتادم: زلزله خانه ها را ویران می کند.بازماندگان مجبور می شوند تن به کوچ بدهند تا در نوبت بعدی درخانه هایشان دوباره ویران بشوند.....وقتی پرسیدم شیرین گیان چقدر تلخ نوشتی؟جواب داد:بابا معلممان گفت دروغ ننویسین....." عصاره متن شما در این نوشته دیده می شود و بقیه به نظر اضافی بودند. هنوز هم البته می شود روی این کار کرد و بلکه شاید موجزتر هم بشود.
احسان عباسلو : می شود این داستان را کوتاه تر هم کرد. اصل داستان روی دو صحنه ی وضعیت فعلی و تعریف زلزله در متن انشاء باز می گردد بنا بر این می شود این دو را حفظ کرد اما کوتاه تر. هنر یک کوچک نویس حفظ آن عصاره داستان است و لزومی ندارد تمام جزئیات را بر کاغذ بیاورد. گاهی وچد حس چیزی به جای آن کافی است.
" باد نایلون های رها شده روی زمین را چون سرگشتگانی بی جا و مکان باخودجابجا می کرد. باورم نمی شود، دیشب برای کاری به شهرستان رفته بودم.وقتی برگشتم زلزله همه خانه ها را فرو برده بود.همسرم صدیقه،بچه هایم،رسول و حجت وشیرین دیگر زنده ....یاد انشای دخترکم شیرین افتادم: زلزله خانه ها را ویران می کند.بازماندگان مجبور می شوند تن به کوچ بدهند تا در نوبت بعدی درخانه هایشان دوباره ویران بشوند.....وقتی پرسیدم شیرین گیان چقدر تلخ نوشتی؟جواب داد:بابا معلممان گفت دروغ ننویسین....."
عصاره متن شما در این نوشته دیده می شود و بقیه به نظر اضافی بودند.
هنوز هم البته می شود روی این کار کرد و بلکه شاید موجزتر هم بشود.
ارسال