رویش زندگی
نویسنده : سید صالح فتوحی
امتیاز اعضاء : 17
امتیاز منتقدین : 0
برای امتیاز دادن به داستانها وارد شوید.
در بحبوحه ی میدان جنگ، زیر آتش سنگین گلوله ها و توپ ها. در میان گرد و غبار زیاد، درست دشمن به نزدیکی سنگر ها رسیده بود.
خودش را آماده می کرد تا به جلو برود. در حالی که پشت سنگر پناه گرفته بود به دقت به اطرافش نگاه کرد. عده ای از دوستانش به جلو رفته بودند و عده ای دیگر بر زمین افتاده بودند اما در این میان متوجه چیزی شد.
یک گل صورتی کوچک که گرد و غبار چهره اش را کمی پوشانده بود. قمقمه اش را در دست میگیرد.
آب اندکی در آن بود. آب را تا قطره آخر به گل می دهد و برای چند دقیقه ای کوتاه آنرا می نگرد. لبخندی می زند سپس خودش را کاملا آماده می کند و با شجاعت به قلب دشمن می تازد.
احسان عباسلو : برای این که نوشته شما هرگز دچار اطاله نشود آن جمله کانونی و اصلی خودتان را در نظر بگیرید و هرچه که با آ« مرتبط نیست را حذف کنید. در این داستان قرار است دو چیز داشته باشیم: شدت جنگ و درگیری و آب دادن به یک گل در این میانه.
پس اول همان جملاتی که درگیری را به اندازه کافی نشان می دهند حفظ می کنیم (دقت کنید که به اندازه کافی باشد یعنی خواننده متوجه اوضاع بشود کافی است) و بعد قضیه گل را می آوریم و تمام.
برای نمونه وقتی می گویید "زیر آتش سنگین گلوله ها و توپها" این خودش همان نشانه بحبوحه جنگ است و ذکر "در بحبوحه میدان جنگ" دیگر اضافی است. و نکته دیگر در مورد زمان جملات انتهایی است. چرا از گذشته ناگهان به حال برمیگردید و دوباره به گذشته می روید؟ "می گیرد" و "می دهد" و "می نگرد" حال هستند با بقیه افعال تناسب زمانی ندارند.
برخی کلمات هم از سادگی فاصله دارند: مانند "می نگرد" که همان نگاهی انداخت بهتر است. یا کلمه "سپس" که برای متون رسمی استفاده می شود.
به نحوه موجز کردن متن دقت کنید. متن پیشنهادی ما را در زیر ببینید و با متن خودتان مقایسه نمایید. موفق باشید.
"زیر آتش سنگین گلوله ها و توپ ها، خودش را آماده می کرد تا جلو برود که متوجه چیزی شد.
یک گل صورتی کوچک که گرد و غبار چهره اش را کمی پوشانده بود. قمقمه اش را که آب اندکی در آن بود، دست گرفت. آب را تا قطره آخر به گل داد و برای چند دقیقه ای کوتاه نگاهش کرد. لبخندی زد و به قلب دشمن ...."
ارسال