ترنج


ترنج
نویسنده : سماته علیرضازاده
امتیاز اعضاء : 0
امتیاز منتقدین : 0
برای امتیاز دادن به داستانها وارد شوید.

ترنج

با صلوات از دار پایین آوردش. دست چروکیده اش روی آن کشید و گفت: انگار زنده است. با آدم حرف می زند.
- دار بعدی مال خودته. پیش فروشش نمی کنم.
صدای پیرمرد لرزید:
آخریش بود. دستام گیر نداره، دیگه نمی تونم چله بکشم.

نظرات

ارسال
تازه ها
زهره باغستانی

عیدی

زهره باغستانی

شماره۸۳۹

زهره باغستانی

سرخ

سیده هانیه هاشمی

انتظار

شهناز گرجی زاده

پاسدار

لیلا طاهری نژاد

زنجیر نادانی

بیشتر
پر بازدیدترین ها
ایمان نصیری

گیسوان طلایی

مهدیه باقری

ترمز

فرزانه فراهانی

جنگ

ایمان نصیری

آستین های خالی

ایمان نصیری

مصنوعی

بیشتر
دات نت نیوک فارسی