زیرچشمی نگاهش می کنم و آهسته رد می شم. نشسته روی تاب و چرت می زنه. چرتش پاره می شه، من رو می بینه و باز شروع می کنه. بذار برم،بذار برم،بذار... نعره می زنم خفه شو. تا حالا به کدوم یکی از حرف های من عمل کردی؟ تو اصلا همدم خوبی نبودی. باید بجای تو سگ میاوردم. این بار جیغ می زنه و می گه بذار برم،بذار... میدوم سمتش، قفسش رو پرت می کنم، لگد می زنم. به خودم که میام بال و پر درهم شکسته و بدن خشکیده اش رو لابلای قفس می بینم.