تکمیل متن«تردید»


تکمیل متن«تردید»
نویسنده : رقیه حقی
امتیاز اعضاء : 8
امتیاز منتقدین : 0
برای امتیاز دادن به داستانها وارد شوید.

دخترم کمک میکنی اینارو ببریم؟
-آخه من دیر... چشم مادرجان و صدای اعتراض مرد در هوا پیچید:«خانم گرفتی مارو! سوار نمیشی چرا دست تکون میدی»
همین که پیرزن را تا خانه همراهی کرد به سرعت به ایستگاه تاکسی برگشت تا زودتر خود را به اولین مصاحبهٔ کاری‌اش برساند.
هر چه ماشین به مقصد نزدیک تر می‌شد، ترافیک شدیدتر می‌‌گشت. ترجیح داد ادامهٔ مسیر را پیاده طی کند. چیزی نمانده بود برسد که ناگهان خشکش زد؛ایستاد،بی اختیار اشک از چشمانش سرازیر شد، با دیدن ساختمانی که در حال سوختن بود راز تأخیر اتفاقی برایش هویدا شد.

نظرات

ارسال
تازه ها
زهره باغستانی

عیدی

زهره باغستانی

شماره۸۳۹

زهره باغستانی

سرخ

سیده هانیه هاشمی

انتظار

شهناز گرجی زاده

پاسدار

لیلا طاهری نژاد

زنجیر نادانی

بیشتر
پر بازدیدترین ها
ایمان نصیری

گیسوان طلایی

مهدیه باقری

ترمز

فرزانه فراهانی

جنگ

ایمان نصیری

آستین های خالی

ایمان نصیری

مصنوعی

بیشتر
دات نت نیوک فارسی