ننهام همیشه میگفت مردهشور ببرتت!
نویسنده : الهه سادات اکبرنیا
امتیاز اعضاء : 0
امتیاز منتقدین : 0
برای امتیاز دادن به داستانها وارد شوید.
راستیتش قبلنا از مرده شورا خوف داشتم. البت شایدم بدم میومد؛ یعنی بفهمی نفهمی یه جورایی حس میکردم بو مُرده میدن. ولی وقتی ننهام مُرد، دوست داشتم برم اون مرده شورشو بو بکشم، بلکم بو ننه رو بده؛ اما چی؟ حالا دلم میخواد برم خفهاش کنم؛ نگا چه طو عینههو کتلت این ور اون ورَم میکنه ناکِس! اصنم انگار نه انگار جلو روش واستادم!
ارسال