«خون شهر»
«هم وطنان ارجمند، توجه فرمایید: خرمشهر، شهر خون آزاد شد.»
مادربزرگ دانه های تسبیح تربتش را لابلای انگشتانش چرخاند، آه بلندی کشید:
_ ای وای خونین شهر!
پسرک که سرش را روی پای مادربزرگ گذاشته بود، زیرلبی پرسید:
_ خونی شهل کجاست؟
_ وقتی صدام خرمشهر رو گرفت، شد خونین شهر.
_ چِها اسمش خلمشهل بود؟
دست لاغرش را روی سر کودک کشید، لبخند ریزی زد:
_ مادر جون، خرمشهر.خیلی سرسبز بود.
_ چها می گفتن، خونی شهل؟
_ چون مردم زیادی در این شهر شهید شدند.
_ حالا خلمشهله یا خونی شهل؟
_ ... .
نویسنده: جمیله فلاحی. میبد