-" صد بار گفتم پاپیم نشو ! "
این را که میگفتی ، جرات نگاه کردن به صورتم را نداشتی . فقط روسریم را کشیدی . آنقدر کشیدی تا چشمانم گرد ، لبهایم کبود و بی حالت شد . دراز شدم روی زمین و گوشیت از دستم افتاد . مثل دیوانه ها نشستی بالای سرم و داد زدی :
-" تقصیر خودت بود لعنتی ! "
گوشیت زنگ خورد . مثل همیشه صفحه اش را از جلوی چشمان خیره مانده ام ، دزدیدی .