معما
نویسنده : فاطمه عرباسدی
امتیاز اعضاء : 0
امتیاز منتقدین : 0
برای امتیاز دادن به داستانها وارد شوید.
این دومین باری بود که از من خواستگاری میکرد.
بار اول ۹سالم بود. هنوز پسری نداشت. من همبازی دخترهایش بودم.
برایم سوال بود که چرا دخترهایش هیچکدام شبیه هم نیستند؟ یکی بورِ بور و دیگری سبزهی سبزه!
پنجهاش را داخل موهایم فرو کرد و گفت: اگر خدا بهم پسر بده، تو رو عروس خودمم میکنم.
من نمیدانستم عروس یعنی چه!فکر میکردم عروس یعنی کسی که لباس سفیدِ توری میپوشد. از عروس شدن فقط همین را میدانستم.
بار دوم: وقتی بود که او ۶۵سال را پر کرده بود و من ۲۱ ساله شده بودم. دخترهایش را عروس کرده بود.
گفت: تو و احمد، پسرم، هم سن هستید. احمد تو رو خیلی میخواد.
اینبار مفهوم عروس شدن را درک میکردم.
احمد هم شبیه خواهرهایش نبود.
او حتی شبیه پدر و مادرش هم نبود.
حالا برایم سوال شده بود که چطور ممکن است فردی نُهسال بعد از من به دنیا بیاید و همسنِ من باشد؟
نقد داستان : در این جا کمی ضعف گره داریم. بعد هم نشانه هایی در اختیار گذارده اید که خیلی به باز شدن این گره کمک نمیکنند. ما در این داستان با چه نکته خاصی روبرو هستیم که دستمایه شما قرار گرفته؟ فردی که بچه های متفاوتی دارد و یا ازدواج های پنهانی داشته. اگر این باشد که خیلی نتوانسته اید قضیه را برای مخاطب جذاب کنید. ساخت معما و تعلیق برای جذابیت داستانی بسیار مهم است. گاه یک مساله ساده به لحاظ مهارت و هنر نویسنده تبدیل به یک گره و معما می شود و اهمیت آن هم به حدی زیاد می گردد که خواننده از دنبال کردن قضیه لذت می برد. در این جا شما کمی دامنه نگاه تان باز شده و شاید برای همین معما و گره به خوبی شکل نگرفته. اگر برای مثال روی همان جوان آخری که همسن راوی است تمرکز می کردید و مساله او را برجسته تر می کردید معما بیشتر در چشم می آمد.
نوعی کلی گویی در این نوشته به چشم می آید در حالی که اجازه نمی یابیم با شخصیت ها گره بخوریم و برای مان این قضیه جذاب شود. حتی اگر خواستگار راوی خود این مرد بود بهتربود تا فردی که همسن راوی است. وقتی فردی همسن راوی برای خواستگاری آمده که دیگر تعادل و نرمی برهم نخورده تا بخواهد اتفاق خاصی بیافتد. مردی که شاید (شاید) همسران متعددی داشته برای یکی از فرزندان خودش به خواستگاری آمده. خوب گره و مشکل این کار جاست؟
پس باید روی معما و تعلیق اثر خود بیشتر کار کنید و شاید باید متمرکزتر شوید.
: سلام و درود.
پس پر واضح است که نتوانستم خمیرمایهی داستان را جا بیندازم.
چون هدفم رساندن این پیام بود که این زن قابلیت مادرشدن نداشته و همهی فرزندانش، فرزند خوانده بودند.
ارسال