نقد داستان : نوشته ناقص است. احساس دارد اما کافی نیست. سطحی ازهیجان برای متن لازم است. نیمی از داستان خوب است. تا آن جا که خواستم کمکش کنم. اما بقیه متن رها می شود. روال معمول داستان که حرکت به سمت نقطه اوج داستان است کامل نمی شود.
در مراحل داستانی داریم که : گشایش(opening) + حرکت به سمت نقطه اوج(rising action) + نقطه اوج (climax)+ حرکت به سمت حالت اولیه و پایان(ending) (falling action)
در داستان کوچک نقطه اوج و پایان می توانند یکی شوند و معمولاً هم چنین اتفاقی می افتد.. این جا اما به اوج نرسیده رها شده ایم. پایان بندی تازه ای را انتخاب کنید. چیزی که خواننده انتظارش را نداشته باشد. کنش نهایی شما طبیعی است و جذابیتی برای مخاطب ندارد.
تنها جذابیت آن شاید این باشد که خود کسی که خواسته کمک کند دچار فقر بوده. این کافی نیست چون باز هم یک کنش معمولی و طبیعی و همیشگی است. تلاش شده تا فاصله میان "خواستم کمکش کنم" و فقر خود راوی داستانی احساسی بسازد اما چون این وضعیت برای خواننده خیلی معمولی است و تازه کمک کردن خود آدم فقیر در چنین وضعیتی خیلی معمولی است ، داستان به چشم نیاید.
نیمه دوم داستان را عوض کنید. کنشی که تجربه نشده یا غیرمعمول و غیرمنتظره است را رقم بزنید.
اسم داستان خیلی خوب به نظر می رسد. معانی مختلفی را می تواند به داستان بدهد. نامگذاری داستان خیلی خوب بوده.