ماهی


ماهی
نویسنده : فتانه ظاهری
امتیاز اعضاء : 0
امتیاز منتقدین : 0
برای امتیاز دادن به داستانها وارد شوید.

قهوه ی سرد شده و یخ زده رو که نیم ساعت پیش توی فنجون سبز رنگش ریخته بود رو میذاره کنار دستش،کتابی که خیلی وقت بود قصد خوندش رو داشت رو شروع میکنه مقدمه و تشکر نویسنده رو رد میکنه و از صفحه پونزده شروع به خوندن میکنه،قهوه سرد بود یه جرعه ازش میخوره و باحالتی که انگار زهر توی قهوش بوده از دهنش خارجش میکنه و برش میگردونه توی فنجون،کتاب گویاشانس خونده شدن نداره،کتابو میذاره کنار و پرده فسفری رنگ ضخیم پنجره رو کنار میزنه هنوز خورشید شیفتشو به ماه تحویل نداده،ابرای تیره گوشه کنار خورشید رو محاصره کردن دریا مواج بود و قایق شکسته ای لب ساحل تلو تلو میخورد چهار تا ماهیگیر با تور های خالی دادمیزنن سر همدیگه و صید نشدن ماهی بزرگ در رفته رو گردن هم میندازن،سرشو برمیگردونه،-اومدی؟-آره بیرون گرمه حس میکنم دارم خفه میشم میرم دوش بگیرم،یه ربع دیگه حوله آبیم رو که توی کمد سمت چیه برام بیار!حواست کجاست؟خیره به دریا:-ماهی فرار کرد! -به جهنم من خیس عرقم.درحموم رو محکم میبنده و صداش تو خونه میپیچه و پرده فسفری ضخیم تکون میخوره،قهوه هنوز روی میز مونده،قایق شکسته تلو تلو میخوره،ماهیگیرا داد نمیزنن،دعوا خوابیده،ربع ساعت گذشت حوله رو میبره تا در حموم،قهوه رو خالی میکنه توی سینک و آب رو باز میکنه تا بره توی آبراه.-عافیت باشه نمیگی؟-عافیت باشه!-قهوه داریم؟-سرد بود!-ماهی چی شد؟-فرار کرد!با حوله آبی رنگ به دریا نگاه میکنه!-قایق شکسته بود؟-نه قبلا الان آره!-ماهی چی شد؟-فرار کرد!-این ماهی گیرا هم خودشونو علاف کردن!-شاید!-تو به عشق در یک نگاه اعتقاد داری؟-چرا میپرسی؟-چون من اعتقاد ندارم،دیگه ندارم.پرده فسفری ضخیمرو میکشه و خونه رنگ مه میگیره،-امروز دیدمش!-کیو؟قهوه سرد شده رو میذاره تا دوباره گرم بشه داغ بشه و مزه زهر نده!-کیو دیدی؟-همونی رو که یه زمانی اعتقاد داشتم با یه نگاه میشه عاشقش شد!دوباره پرده ضخیم رو میکشه این بار بی خورشید بی ماهیگیر.-قهوه گرم شد-برام بیار!-هنوزم همون اعتقاد رو داری؟قهوه رو توی فنجون میریزه و میذاره روی میز و به پنجره و دریا خیره میشه،-نه به نظر عشق نمی اومد!داشت ماهی میخرید ولی من بهش گفته بودم از بوی ماهی و خود ماهی متنفرم!-عشق به ماهی ربط نداره-درسته ربط نداره،یه جرعه از قهوه رو میخوره و به نظر خوش طعم میاد،-ربط نداره ولی به من ربط داره،-شاید اونم به عشق در یک نگاه اعتقاد نداره!با حوله موهای قهوه ای ژولیده و خیسشو خشک میکنه و بازم قهوه سر میکشه!-خودش گفته بود اعتقاد داره!
به قایق که تلو تلو میزنه زل میزنه و دیگه چیزی از ماهی فروش و بوی ماهی و قهوه سرد و گرم و حوله آبی و پرده ضخیم فسفری یادش نمیاد...

نقد داستان : نوشته شما ترکیبی از توان بالای داستان نویسی و در عین حال ضعف نگارشه. از نقاط ضعف شروع می کنم که از همان ابتدای داستان به چشم می زنه.
از تکرار بی مورد باید پرهیز کرد. قهوه سر شده با یخ زده یک معنا را می دهد باید یکی را به تناسب فضای داستان انتخاب کنید. یخ زه مرحله ای سردتر و شدیدتر است پس با توجه به فضای داتسان یکی را انتخاب کنید.
تکرار غلط "رو" که از لحاظ دستوری هم در جای نادرستی هستند و هم غلط در دفعات استفاده دارند. نمی دانم داستان خود را پیش از ارسال می خوانید یا خیر اما اگر بخوانید باید متوجه غلط در استفاده بشوید. در همان ابتدای داستان دو بار استفاده کرده اید که یک بار آن طبیعتً درست است. دو "را" در یک جمله واحد (حتی جمله ترکیب) نمی تواند بیاید. معمولاً هم از لحاظ دستوری می گویند برای مفعول اول استفاده بشود. جالب اینه که در ادامه به فاصله نزدیکی باز این غلط را دارید: " قصد خوندش رو داشت رو". این جا کاملاً دیگه واضح و مشخصه. غلط نگارشی در جای دیگر هم از نوعی دیگر دیده می شود " از دهنش خارجش میکنه" تکرار "ش" غلط است. یکی کافی است. "ش" ضمیر متصل مفعولی است و دوبار نمی تواند برای یک مفعول استفاده شود.
مشخص است به زبان خود توجه و دقت لازم را ندارید در حالی که زبان اولین چیزی است که مخاطب و به خصوص مخاطب تخصصی بدان توجه می کند. در جشنواره های داستان نویسی اگر قصد شرکت داشته باشید که داستان و سوژه خوب شما می تواند به خاطر این اشتباهات از رده دور خارج شود. همیشه قبل از ارسال داستان تان به جایی آن را بخوانید. سعی کنید ذهنیت خوبی در مخاطب برجای بگذارید. به خصوص در داستان های اول خودتان.
اما تکنیکی که برای نوشتن خود استفاده کرده اید و جملات را پشت سر هم بدون اعراب آورده اید قابل اعتناست. گرچه این تکنیک بیشتر مناسب داستان کوتاه است و ما در این جا سایت داستان کوچک (معادل مینیمال غربی) هستیم. برای ما داستان کوچک بفرستید.
نوشته هر چه به انتها نزدیک‌تر می شود داستانی‌تر می‌شود. شاید صراحتی در جملات نباشد اما خواننده در درک کلی محتوا مشکلی ندارد. همراهی دو تصویر ماهیگیران و این دو شخصیت بسیار جالب است. اگر فقط روی این دو تمرکز کرده بودید داستان شاید خسته کننده می شد و از ظرافت ادبی به دور. اما این دو تصویر در کنار هم معنابخشی متن را بشتر کرده و شاید نوعی استعاره از وضعیت یکدیگر حتی شده باشند. استعاره ای از در دام عشق نیفتادن. نوشته از نیمه خود هر چه به سمت پایان آمده بهتر شده. گرچه هنوز هم می توان صیقل بیشتری بدان داد. بخش اول که باید به طور اساسی ویرایش شود و هر چه که اطاله است حذف نمایید و بخش دوم ویرایش کمتری می طلبد اما باز تغییر لازم دارد به خصوص جاهایی که وارد بحث فلسفی می شوید. همیشه این گونه بحث ها نشان می دهند که نویسنده خواسته تا پیام داشته باشد و صحنه ها و دیالوگ ها برای همین شکل گرفته اند. بگذارید داستان در قالب کنش ها و دیالوگ های معمولی این حرف ها رابزند. از فلسفه بافی پرهیز کنید. بحث عشق در نگاه اول کمی فلسفه بازی کرده تا ایده شما در اصل شکل بگیرد. صحنه را طبیعی تر کنید. پایان بندی داستان بسیار خوب است.
توان و استعداد خود را در بخش های پردازشی و به خصوص مهارت حذف ارتقا دهید. اگر از حذف نترسید نویسنده موفقی خواهید شد.

نظرات

ارسال
تازه ها
نجمه جوادی

تولد

نجمه جوادی

بودن و نبودن

زهره باغستانی

امانت

زهره باغستانی

قرار عاشقی

زهره باغستانی

به نوبت

زهره باغستانی

خالی

بیشتر
پر بازدیدترین ها
ایمان نصیری

گیسوان طلایی

مهدیه باقری

ترمز

فرزانه فراهانی

جنگ

ایمان نصیری

آستین های خالی

ایمان نصیری

مصنوعی

بیشتر
دات نت نیوک فارسی