شماره یک
نویسنده : مهدیه باقری
امتیاز اعضاء : 0
امتیاز منتقدین : 0
برای امتیاز دادن به داستانها وارد شوید.
سفره پهن شد... ،همه بودند با چشمانش شمرد یک دو سه چهار...دیربرگشت قاب عکس شماره ی یک روی دیوار بود...
نقد داستان : داستان کوچک باید دارای وضوح تصویر باشد. موضوع در یک نگاه به طور کامل درک شود. کلمات و جملات مکمل هم بیایند و ناگفته های یکدیگر را کامل کنند. هر چه در مسیر داستان کوچک به جلو می رویم بایست تصویر مورد نظر شکل کاملی به خود ببیند.
در این جا ابتدا جمله "سفره پهن شد" بلافاصله به ما یک تصویر می دهد. ذهن با توجه به تجربه زیستی خودش یک تصویر ذهنی می سازد. بعد داریم که "همه بودند" این "همه بودند" حکایت از آن دارد که تمامی اعضایی که باید دور سفره باشند هستند. حال اعضای یک خانواده یا هر کس دیگری. اما سپس حرکتی داریم که مکمل سخن قبل نیست. به جای تکمیل آن و حرکت به سمت جلو، یک جمله ای گفته می شود که جمله قبلی خود را دچار تشکیک می کند. "با چشمانش شمرد". اگر همه بودند چگونه پس حالا دارد می شمرد؟ همان طور که ملاحظه می شود جملات همدیگر را پوشش نداده اند و قدمی به سمت جلو نرفته ایم بلکه جمله قبلی هم انکار شده. حال کنش شمارش را داریم که از یک می شمارد تا چهار. یعنی اعضای دور سفره 5 نفر باید باشند (با خود راوی). و در ادامه باز جملاتی داریم که به جای تکمیل داستان، جمله قبلی خود را مردود می کند. "دیر برگشت قاب عکس شماره یک روی دیوار بود". اگر قاب شماره یک روی دیوار بوده پس شماره یک شمرده شده از کجا آمده؟ اصلاً دیر شدن یعنی چه؟ دیر برگشتن چه تاثیری در داستان داشته؟
مسیر حرکت به نظر غلط بوده که جملات همدیگر را کامل نکرده اند و این به لحاظ نداشتن طرح داستان بوده. نباید تصور کرد داستان کوچک در لحظه نوشته می شود. حتی داستان کوچک هم می تواند و باید طرح داستان داشته باشد. ابتدا و انتهای داستان را می شود از همان ابتدای به ساکن در نظر داشت و گام به گام پیش رفت.
در این جا طرح داستان و حرکت آن باید این گونه می بود: سفره انداخته می شود، شمارش آغاز می شود، به نظر یکی کم است (یا مشکلی در شماره یک وجود دارد)، نگاه (خودآگاه یا ناخودآگاه) به سمت قاب عکسی می رود، نفرغایب (و شماره یک اصلی) مشخص می شود.
این طرح البته در پردازش شکل داستانی به خود می گیرد و نحوه بیان با غیرمستقیم بودن خود به فرم، ادبیت می بخشد. در طرح پیشنهادی مشکل شماره یک فعلی، همان گره داستان می شود و کنش انتهایی و کشف شماره یک اصلی می تواند کنش گره گشا و یا حتی شوک داستان بشود.
فضا و موقعیت و همه چیز ساده و خوب است فقط کنش ها مکمل و داستان ساز نیستند.
بر اساس این طرح یا طرح تازه ای از خودتان یک بار دیگر این داستان را بازنویسی کنید.
: باسلام ممنون از نقد شما ..شرح داستان فرزندی است که از پیش
خا نواده رفته.. وان قدر دیر برگشته که پدرش فوت کرده...وحالا قاب عکس پدر ش روی دیوار است..منطور من ازشماره یک همان پدر خانواده است
احسان عباسلو : ما متوجه فرد شماره یک شده بودیم. اما داستان را نباید از ذهن خودتان بگوئید. باید به واسطه نشانه هایی که در داستان می گذارید داستان خودش را بگوید. البته ما اصلاً فکر نمی کردیم منظور شما فرزند خانواده باشد بلکه ذهن ما به سمت مادر خانواده رفت که به طور طبیعی حالا او نگران و متوجه حضور و عدم حضور دیگران بر سر سفره است. تمام این ها حکایت از نداشتن نشانه های درست و موثر دارند. داستان را ذهن شما نباید بگوید بلکه نشانه های متنی تان باید داستانگو باشند.
مهدیه باقری : سلام
ممنون..بازنویسی کردم...لطفا نظرتونو بگین
سفره پهن شد همه ی اعضا خانواده بودند..برای آخرین بار همه را باچشما نش شمرد یک دو سه چهار..دیر برگشت..سفره پهن بود همه بودند اما جای شماره یک خالی بود..مادر نگاهی به قاب عکس روی دیوار انداخت وگفت دیرامدی پدرت چشم انتظارت بود.
ارسال