مرا دریاب
نویسنده : فاطمه عرباسدی
امتیاز اعضاء : 6
امتیاز منتقدین : 0
برای امتیاز دادن به داستانها وارد شوید.
هر کس حواسش به خودش بود به حال خودش، به کار خودش.
بابا روی صندلی چرمی سیاهش ، که صندلی خاص اوست نشسته بود و به تلویزیونِ خفه شده نگاه میکرد.
ناگهان باصدای بلند و لرزان گفت:
مرا دریاب!
مرا دریاب!
مرا دریاب!
همه دور بابا جمع شدیم. نگرانش شدیم. چشمانش خیس اشک شده بود.
عینکش را بالا داده بود و با دستمال کاغذی که از جیب پیراهنش درآورده بود، اشکهایش را پاک میکرد.
عینکش را که روی دماغش جابه جا کرد ،گفت: دعای فرج رو گذاشته بودند.
نقد داستان : پایان نوشته شما شکل طنز به متن داده. طنز یعنی برهم خوردن تناسب و البته در جهت اصلاح. منتها در نگاه عام هرچیزی که به سمت کمدی برود برای ما ایرانی ها با کلمه طنز روبرو می گردد. پس در اینجا منظور از طنز آن اصطلاح تخصصی نیست همان نگاه عام منظور است که ما را با تبسم و خنده روبرو می نماید.
اولین نکته ای که نگاه منتقد را به خود مشغول می کند عبارت "خفه شده" برای تلویزیون است. منظور از خفه شده چیست؟ اگر منظورتان قطع کردن صدا بوده پس چگونه دعای فرج را پدر می شنیده؟ به نظر برداشت دیگری غیر از قطعی صدا برای این عبارت وصفی نتوان داشت. اگر صدا نبوده و دعا به صورت نوشته روی صفحه می آمده که باید مشخص شود. برداشت عادی و اولیه از تلویزیون داشتن صداست.
بقیه متن خیلی ساده و خوب پیش می رود و برهم خوردن موقعیت عادی به سمت حادثه هم قابل قبول است. اما اگر در صدد بوده اید تا در انتها با جمله آخر شوکی به خواننده وارد نمایید خیلی موفق نبوده اید آن هم به این خاطر که توصیفات مربوط به پدر در زمانی که دورش جمع شده اند حکایت از حادثه ندارد و تازه با گقتن این که "عینکش را بالا داده بود..." چنین رسانده اید که اتفاق خاصی هم تیفتاد بوده چرا که عینک را بالا دادن فعلی اختیاری است و نشان می دهد او از لحاظ ذهنی و جسمی دچار مشکل نشده. برای مثال اگر در توصیف پدر گفته بود "چشمانش حالت معمول نداشت و صورتش سرخ شده بود و دستانش می لرزید..." هم با توجه به انتهای متن دروغ نگفته بودید و هم خواننده بهتر گول می خورد. البته توصیفات بهتری هم می شود داشت که دیگر با شما.
انتخاب همه چیز خوب بوده به جز بخش توصیف پدر و البته ان مساله تلویزیون. هیجان واکنشی اعضای خانواده هم خیلی پررنگ نیست. "نگرانش شدیم" جمله هیجانی خاصی نیست. یکی باید لیوان آب به دست بدود سمت بابا و دیگری بزند سر خود و ... . یادتان باشد طنز موفق طنز صفر تا صد است. هر چه فاصله میان دو وضعیت بیشتر شود طنز موفق تر خواهد بود. یعنی در این جا ما باید شاهد یک حد مرگ صد (برای بابا) و یک حد سلامتی و هیچ چیزی صفر باشیم.
زبان خوب و راحتی برای متون داستانی دارید. قابلیت قصه گویی زبان خیلی خوب است.
: سلام و درود بر شما.
سپاس از نقدهای آموزنده شما????????
ارسال