تنهای تنها


تنهای تنها
نویسنده : تبسم قاصدک
امتیاز اعضاء : 0
امتیاز منتقدین : 0
برای امتیاز دادن به داستانها وارد شوید.

می لرزید
وارد خانه شد،لباس گرمی به تن کرد.
جلوی بخاری نشست،با یک لیوان شیر کاکائو در دستش.
تا خواست بخورد،صدایی شنید.
نمیخواست توجه کند، اما صدا بالاتر رفت.
به صدا که توجه کرد،
دوباره شروع به لرزیدن کرد.
لیوان شیر کاکائو
بخاری
لباس گرم
محو شدند.
"مگر کری به خانه ام خیره نشو،دختر گدا از اینجا برو،زود باش."
اینبار صدا و صاحب صدا برایش واضع شده بود.
مرد پنجره رو بست و این بار پرده ها رو هم کشید.
دخترک دیگر به خانه ای خیره نشد.
دیگر در رویا نرفت.
می لرزید و در بین برف قدم برمی داشت .
تا جایی که نفسش برای همیشه قطع شد.

نظرات

ارسال
تازه ها
نجمه جوادی

تولد

نجمه جوادی

بودن و نبودن

زهره باغستانی

امانت

زهره باغستانی

قرار عاشقی

زهره باغستانی

به نوبت

زهره باغستانی

خالی

بیشتر
پر بازدیدترین ها
ایمان نصیری

گیسوان طلایی

مهدیه باقری

ترمز

فرزانه فراهانی

جنگ

ایمان نصیری

آستین های خالی

ایمان نصیری

مصنوعی

بیشتر
دات نت نیوک فارسی