حقیقت یک رویا


حقیقت یک رویا
نویسنده : نیلوفر مالک
امتیاز اعضاء : 12
امتیاز منتقدین : 0
برای امتیاز دادن به داستانها وارد شوید.

کارگرها کتابهای بسته بندی شده را از انبار بردند و توی وانت جا دادند. غبار توی هوا موج میزد. کتابها هم اندازه بودند و همنام "رویای زندگی"
مرد اسکناسها را توی دستش فشرد و زنگ صاحبخانه اش را زد و چشم دوخت به نوشته پشت وانت که هر لحظه کوچک و کوچکتر میشد
"کارگاه مقوا سازی حقیقت"






نقد داستان : از تکنیک های مرسوم کوچک نویسی که متاسفانه دارد شکل کلیشه به خود می‌گیرد دو تکه نویسی است. تکه اول به عنوان زمینه شکل گیریی داستان رقم می‌خورد و بوم داستان را می سازد و تکه دوم با تضاد و ضربه ای که ایجاد می کند یک کانترست (contrast) روی بوم شکل داده و قصه را به چشم می آورد.
در این جا هم بند اول زمینه ساز شده است. کتاب هایی که در وانت جا داده می‌شوند این حس را می توانند بسازند که برای عرضه در کتابفروشی ها قرار است اینک روانه بازار شوند و مردم "رویای زندگی" خود را بخرند.
تکه دوم اما تضاد و ضربه را شکل می‌دهد. متوجه می شویم که این کتاب ها فروخته شده ند ( و احتمالاً به قیمتی ناچیز و کیلویی) و در حالی که قرار بوده "رویای زندگی" را بسازند می روند تا خمیر شوند. به کنایه البته این رویای نویسنده است که می رود تا خمیر شود.
مشکلات معیشتی نویسندگان کماکان دستمایه داستان ها از جمله داستان های کوچک بوده است.
نام پشت وانت را هم خوب انتخاب کرده اید: "کارگاه مقواسازی حقیقت" . کلمه "حقیقت" کلمه ای تاثیر گذار است. حقیقت زندگی متفاوت از "رویا"ست. تضاد اشاره شده در بالا در میان این دو کلمه به خوبی نمود پیدا کرده . نقش تک کلمات در داستان های کوچک بسیار مهم و تاثیرگذار است. گاه یک کلمه می تواند معنای داستان کوچک را تغییر دهد.
برای رساندن بهتر تضاد میان دو بخش داستان باید تکه اول تداعی وضعیت مثبت را بکند به همین دلیل جمله ی " غبار توی هوا موج میزد." که نوعی بار منفی دارد اضافی است. بهتر است آن را حذف کنید. بماند که چندان هم با جملات پس و پیش خود ارتباط برقرار نمی کند. البته خواسته اید به این اشاره کنید که این کتابها مدت ها در انبار بوده و خاک خورده اند اما این برداشت، انتهای داستان را لو می‌دهد و از تضاد دو بخش می کاهد. مهم خریده نشدن است که کلیت آن را می‌رساند. بماند که شاید کسی هم خیلی صریح به نتیجه نرسد که منظور شما از غبار موجود، ماندن زیاد کتاب ها در انبار است.
در تکه دوم که داریم: " مرد اسکناسها را توی دستش فشرد و زنگ صاحبخانه اش را زد و چشم دوخت به نوشته پشت وانت که هر لحظه کوچک و کوچکتر میشد"
شما جملات را به هم وصل کرده اید. گاه برای نشان دادن توالی یک حرکت این کار خوب است. اما در نوشتن داستان کوچک، خود کوچک کردن جملات از لحاظ فرمی هم یک تکنیک و شگرد نوشتاری است. برای مثال می شد یک نقطه پایان برای جمله بعد از فعل زنگ زدن و به جای "و" گذاشت و جمله را کوچک کرد. این ترفند را هم مد نظر داشته باشید.

نظرات

ارسال
تازه ها
نجمه جوادی

تولد

نجمه جوادی

بودن و نبودن

زهره باغستانی

امانت

زهره باغستانی

قرار عاشقی

زهره باغستانی

به نوبت

زهره باغستانی

خالی

بیشتر
پر بازدیدترین ها
ایمان نصیری

گیسوان طلایی

مهدیه باقری

ترمز

فرزانه فراهانی

جنگ

ایمان نصیری

آستین های خالی

ایمان نصیری

مصنوعی

بیشتر
دات نت نیوک فارسی