صدای چرخ خیاطی در هیاهوی صدای جوانانی که در حال پر کردن بطریهای کوچک و بزرگ مواد ضدعفونی کننده هستند، گم میشود.
حاج خانم از اتاق بیرون میآید و میگوید: حاجی پول بده برای پارچه.
نگاهی به کیف پول خالیش میاندازد.
حاج خانم دوباره میگوید: این ماسکها خیلی کمه، باید پارچه بخریم!
عمامهاش را از سر برمیدارد و به حاج خانممیدهد و میگوید: فعلا این ۵ متر را داشته باشید مابقیش هم خدا میرسونه.....
. #زینب_گلستانی
نقد داستان : داستان را از دو منظر می شود نگاه کرد. یک نگاه جدی که شاید می خواهد از گذشت و ایثار حرف بزند و نگاه دیگر که آمیخته با طنز است. جنبه طنز از این منظر که عمامه پارچه ای است استفاده شده و شاید حتی به عرق سر آلوده. چیز خاصی نیست که در موارد بهداشتی بشود آن را استفاده کرد. البته با توجه به طول و عرض پارچه آن شاید قابل استفاده باشد اما بهر حال چون به عنوان پوشش ولو در این شکل و قالب به کار رفته کمی جای تامل دارد.
علی ایحال داستان جذابیت خود را دارد به خصوص اگر از منظر طنز به آن نگاه کنیم.
چند خط اول داستان بحث طنز را منتفی کرده اند و تصویری از یک حرکت مردمی را نشان می دهند. حضور جوانان و صدای چرخ خیاطی و بطری های مواد ضدعفونی کننده تصویری از کار گروهی و جدی هستند. و بعد کیف پول خالی که قضیه را جدی تر میکند و این که حاج آقا همه پولش را قبلا صرف این کار کرده.
به عنوان یک داستان کرونایی متن ساده و زیبایی است. زبان ساده و گویایی دارد. موقعیت آن مشخص و کنش ها هم قابل فهم اند. شخصیت ها ملموس و واقعی هستند. این هم تصویری است دیده نشده از وضعیت کرونایی امروز ما.